The Last Detective Part8 (E)

سآی‌نآ» سآی‌نآ» سآی‌نآ» · 1402/01/18 18:17 · خواندن 3 دقیقه

آخرین کاراگاه : پارت ۸

هاییییییییییی

چیطوریددد

اینم پارت 8 دوزتان

نظر بدین که پارت بعدی رو بزارمممممممم

کمتر از 10 تا باشه خبری از پارت بعد نیس

برو ادامه 

 

 

 

 

لگدی به ظرف فلزی که آتیش رو روشن نگه میداشت و باعث روشنایی میشد، زده شد و تونل توی تاریکی فرو رفت. بلافاصله شاون ماشه رو کشید و داد زد
-: کی هستی؟
سایه یه مرد قد بلند که وارد تونل میشد به چشم میخورد که بین تونل میدوید و قایم میشد.
-: همیشه وقتی یکی گیر میافته یکی هست که نجاتش بده، مگه نه کاراگاه؟
با شنیدن صدایی که انتظارش رو داشتم لبخندی رو لبم اومد (دوزتان دقت داشته باشید هر مکالمه بعد این جمله بین شاون و اون مرد هست و مرینت حرفی نمیزنه)
-: تکون بخوری شلیک میکنم.
-: اسحله نیمه خودکاری که تو دستته اگر شلیک کنی با سرعت 1000 متر بر ثانیه حرکت میکنه.
-: خب که چی؟
-: طول این تونل 4 متره. اگر منو درست هدف گیری نکنی به تونل میخوره (به سمت مخالف تونل دوید) و شاید بخوره به هرکسی. شایدم برگرده و بخوره به خودت
به این رو مخ رفتناش عادت داشتم و حتی خلافکارا رو هم سرکار میذاشت. همینطور که تو دلم میخندیدم سردی اسحله رو کنار شقیقم احساس کردم.
-: اگر نتونم تورو هدف گیری کنم، میتونم این کاراگاه رو بکشم نه؟
بعدم شاون اشاره ای به یکی از زیردست هاش کرد و گفت
-: برو بگیرش
صداش دوباره پیچید
-: باشه من تسلیم میشم
و دستاشو بالا برد. همینطور که شاون سمتش میرفت، با خنجر خودکاری که توی لباسم مخفی میشد طنابارو پاره کردم و از پشت مشتی به کنار گردن شاون زدم که دادی کشید و بیهوش شد. زیردستش به طرفم دوید که تفنگ رو ازش گرفتم و یه گلوله تو سرش خالی کردم.
-: برایان خوبی؟
لبخندی بم زد
-: وقتی دوپن چنگ اطراف باشه چرا که نه
با لخند محوی گفتم
-: بازرس رو خبر کردم. جورج و ادوارد (اسم کوچیک بازرس جانسن) کجان حالشون خوبه؟
همینطور که از رو زمین بلند میشد گفت
-: ادوارد یکم زخمی شده فرستادیم بیمارستان ولی از جورج خبر ندارم
-: ادوارد کجا بود؟
-: یه مخفی گاه دیگه دارن اینا اونجا برده بودنش - شونش تیر خورده
صدای ناله آرومی توجهم رو جلب کرد
با دو به سمت آلما رفتم و تکونش دادم
-: آلما ... آلما خوبی؟
بیدار نمیشد. دو انگشتمو کنار بینیش گرفتم که دیدم نفس میکشه.
-: ببخشید آلما ولی مجبورم
سیلی محکمی به گونش زدم که مثل وحشت زده ها چشماشو باز کرد و نگام کرد.
-: هیچی نیس منم 
-: مرینت؟
-: آره منم نترس
بلندش کردم و به برایان گفتم
-: برسونش بیمارستان من برم ببینم کسی بیرون نگهبان واینساده
همینطور که دست آلما رو رو شونش میذاشت گفت
-: بیرون کسی نیست فقط برو جورج رو پیدا کن
برگشتم و با لحن تمسخر آمیزی گفتم
-: باشه هر چی شما بگی سرگرد ویتل 
-: اینقد مسخره بازی درنیار این دستمالو بگیر خونت بند بیاد وگرنه تو هم میافتی رو دستم
سمتش رفتم و دستمالو گرفتم
-: از خداتم باشه بیافتم رو دستت
خنده ای کرد. برگشتم سمت شاون.
-: ولی اول باید کار این خانم رو مشخص کنم.

 

 

چیطور بید

کامنتا برسه 10 تا بعدی رو میدم اگرم نرسه تا 10 تا نشه روی پارت 9 رو نمیبینید 😔

لاو یوووو