وبلاگ لیدی باگ

وبلاگ لیدی باگ

به دنیای میراکلس بهترین وبلاگ لیدی باگ خوش اومدین. اینجا براتون بهترین پست ها رو درباره لیدی باگ و کلی پست قشنگ دیگه آماده کردیم.

پرواز با بال خیال P3

پرواز با بال خیال P3

ファティ👑 ファティ👑 ファティ👑 · 1402/04/18 20:47 ·

سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه من اومدم با پارت سوم رمان ولی قبلش . من میخواستم یه فن آرت آدرینتی بذارم بعد من اینجوری نیستم که تعداد کامنت و لایک بگم فقط اگر حمایت زیاد بشه میذارم . بریم برای رمان. بزن ادامه مطلب

⚔️خانواده از جنس جاسوس ⚔️

 

 

 

 

سلام دوستان این رمان جدید هست امید وارم خوشتون بیاد بریم ادامه 

پارت ۱

جو: چقدر مردم اینجا مشکوک هستن نمیشه بهشون اعتماد کرد داخل خیابون شانزلیز قدم میزدم که یک نفر از پشت حمله کرد من همیشه گاردم بالاست بایک ضربه به اون دنیا فرستادمش که داخل خیابون با کلی ادم با صلاح های مختلف امدن 

جو : هع شماها فکر میکنین من میترسم من یک جاسوس واقعی هستم از چیزی نمی ترسم 

بعد از چند دقیقه همه رو نفله کردم بعد درحالی که تفنگم دو داخل جیبم می گذاشتم گفتم : جدی یکی از شما حتی یک زره رومن خراش ننداخت واقعا خجالت داره به ریستون بگین که برای شکست دادن من کل پاریسم بیاره بازم شکست میخوره 😏

و بعد به سمت خونه ای که داخلش زندگی میکردم 

رفتم سریع وسایل لازم رو برداشتم و به سمت نیویورک حرکت کردم وقتی رسیدم همه دخترا و پسرا ها موهاشون بولند بود و منم خوشبختانه موهام بولند بود داشتم دنبال یک اتاق خوب میگشتم که یک دختر کوچولو امدم کنار پام من نسشتم روی زانوم بعد گفت : اقای لطفا کمک کنید افتادن دنبالم 

جو : تو که خیلی کوچولویی چرا افتادن دنبالت؟ 

دختره : نمیدونم ولی منو اذیت می‌کنن 

جو : باشه دنبالم بیا دختر خیلی خوشگل بود اون الان باید پیش مامان و بابا باشه ازش پرسیدم که 

جو : چرا پیش مامان و بابا ت نیستی ؟ 

دختره: من مادر و پدر ندارم

جو ( داخل ذهنش) دختر جالبی هستش اون منو یاد خودم میندازه ولی اون قوی تر باید ببرمش یک پرورشگاه وقتی رسیدم پرورشگاه  منمن چندتا کاغذ امضا زدم که دختره گفت: 

دختره : قرار بود مواظب من باشی 

جو روی زانو هاش نشست گفت : من به قولم عمل کردم اینجا مواظب تو هستن و هر چی خواستی برات میخرن از اشنا باهات خوشبخت شدم خداحافظ

دختره: دوباره میبینمت میدونم 

جو: حتما خانم کوچولو 

بعد به راهم ادامه دادم منظور اون دختر چی بود که دوباره میبینمت ولش کن به یک خونه خوب رسیدم برای یک نفر خیلی بزرگ بود باید مثل دیگران باشم باید یک زن داشته باشم اینجور هیچ کس شک نمیکنه اره همین که چشم به کتم افتاد وای نه حتما با تیر پاره شده این کت کارم بود یک دست کت و شلوار مشکی و باید میرفتم خیاطی لباسم رو درست کنم به سمت خیاطی رفتم که در راه به یک دختر برخورد کردم 

دختره : چرا حواست رو جمع نمیکنی 

جو : ببخشید بعد از جلوی دختر رد شدم  وارد خیاطی شدم گفتم : ببخشید خانم من لباسم پاره شد میشه درستش کرد ؟ 

خانم : بله 

جو : من اینجا میشینم یعنی با اجازه 

خانم : خواهش میکنم 

روی صندلی نشستم که یک دختر خوشگل وارد مغازه شد وای جو داری چی میگی تو یه جاسوسی نباید دنبال این کارا باشی بعد چشم رو از روی که اون دختر بغل دست من نشست چه عجیب بهد از چند ثانیه گفت : ببخشید چرا شما همش منو نگاه میکنین 

جو :( توی ذهنش) چقدر باهوش بود از کجا فهمید

گفتم : ببخشید اخه کسی که بخواد کنار من بشین من نگاهش میکنم 

گفت : دوباره میبینمت اقا بعد از مغازه رفت بیرون .

دوستان میدونم اولش هیجان نداره ولی پارت ۲ قشنگ میشه ♥️

ممنون که میخونین ♥️

بای ♥️ 

 

 

 

مادمازل دوپن_p1

مادمازل دوپن_p1

yasamin yasamin yasamin · 1402/04/18 17:24 ·

سلام دوستان عزیز...من یاس هستم قبلا نویسنده ی رمان دریای چشمانت بودم.اونو کامل نکردم ولی رمان جدیدم رو امروز براتون میزارم.خیلی ازتون ممنونم که همراهم هستید اگر رمان رو دوست داشتید و لایک کنید و کامنت بدید ادامه اش میدم وگرنه که این پست رو پاک میکنم.اگر بشه لطفا سعی کنید کامنت هارو به ۲۰ برسونید.دوستتون دارم برید ادامه🌱