(E) Kwami Queen PART22

سآی‌نآ» سآی‌نآ» سآی‌نآ» · 1401/12/27 11:28 · خواندن 3 دقیقه

ملکه کوامی : PART22

های گایز

برو ادامه

 

 

 

 

دیگر شب شده بود . البته باید بگم توی این ساعت هایی که به مبارزه گذشت کفشدوزک خیلی فکر کرد . و تونست کنترل احساساتش رو به دست بگیره .
کت هم به خودش قول داد خیلی به پروپای کفشدوزک نپیچه و عادی رفتار کنه .
ملکه که دیگه نای ایستادن نداشت پرواز کنان دنبال ابر قهرمان ها به راه افتاده بود .
ملکه : امروز خیلی عالی بود . ببینم شما ها امروز به چه نتیجه هایی رسیدید .
لیدی  نگاهی به کت انداخت و گفت : من که با خودم کنار اومدم .
کت با اشتیاق به کفشدوزک نگاه کرد . جوری که هر دو به او خندیدند .

روز ها سپری میشد و ابر قهرمان ها در کارشان مهارت های بسیاری کسب می کردند .
ملکه بهتر از بقیه بود . می شود گفت هیچ نقصی در کارش نداشت .
بیست روز گذشته بود و آموزشات زود تر از موعد تمام شده بود .
کاهن اعظم برای بدرقه قهرمانانش کنار دروازه ایستاده بود : خیلی عالی بود . این روز ها رو هیچوقت فراموش نمی کنم . بفرمایید این هم از جعبه های معجزه آسا . جعبه ها رو ارتقای دادیم . دیگه هر کسی نمی تونه به معجزه گر ها دسترسی داشته باشه . غیر از کسایی که نگهبان جعبه معجزه آسا به اونها اعتماد داره .
هر سه تشکر کردند و کاهن با اشاره دست دروازه رو باز کرد . با خنده راهی شدند . وقتی حسابی از آنجا دور شدند کفشدوزک معجزه گر اسب رو درآورد و دریچه ای به بالای برج ایفل زد . هر سه دست یکدیگر رو گرفته و وارد پاریس شدند .
لحظه خداحافظی بود . کت و لیدی همدیگر رو در آغوش گرفتند که ملکه غر زد : اه ول کنید تورو خدا . این همه مدت پیش هم بودین . این کارا چیه .
ولی زوج ابر قهرمان با خوشحالی او رو در آغوش گرفتند . ملکه احساساتی شد .
کفشدوزک : شارل ! داری گریه می کنی ؟
ملکه خود رو کنترل کرد : نه بابا . به هوای پاریس عادت ندارم چشام اذیت میشن .
کت و لیدی به یکدیگر نگاه کردند و بلند خندیدند .
ملکه کمی فکر کرد : ببینم دختر کفشدوزکی ! میشه معجزه گر اسب رو یه شب بهم قرض بدی؟
کفشدوزک با تعجب گفت برای چیته ؟
ملکه سر به زیر انداخت : سرّیه . اگه میشه نپرس .
کفشدوزک معجزه گر رو غیر فعال کرد و جواهرش رو به سمت ملکه گرفت : فقط ازش درست استفاده کن .

زوج ابر قهرمان خداحافظی کرده و رفتند .
ملکه معجزه گر خودش رو غیر فعال کرد و معجزه گر اسب رو به تنهایی پوشید .
به مخفیگاه ارباب شرارت رفت . کوامی ها رو از آب بیرون آورد .
نورو : تو کی هستی ؟
ملکه : هیچی نگید.برای نجات بشر مجبورم شما ها رو پیش اشخاص دیگه ای ببرم.برای چند روز.  بعدش همه چی به حالت عادی بر میگرده .  ولی پیش هر کسی رفتین بهش نگین معجزه گر های دختر کفشدوزکی و گربه سیاه با هم قدرت مطلق رو به وجود می آرن .
کوامی ها بله ای گفتن  .
ملکه کوامی ها رو وارد معجزه گر ها کرد و دریچه ای برای رفتن ساخت .
به خانه لایلا رفت و معجزه گر رو روی میزش گذاشت . از آنطرف به خانه فیلیکس رفت و معجزه گر دیگری رو روی میز اون گذاشت .
امیدوارم دنیا منو ببخشه ولی برای نجاتش باید به خطر بندازمش .
و به خانه رفت . ورد مورد نظر رو خوند و قل جایگزین به بدنش برگشت . خیلی آرام دراز کشید و اتفاقاتی که قل جایگزین در فرانسه به جای او رقم زده بود رو مرور کرد .

آدرین و مرینت هم این کار ها رو تکرار کردند .

 

 

لایک کامنت یادتون نرههههههه

اسی لاوز یو اللل