
Fake love

P23
#fake_love23
مرینت
مامان : چکار داشتی ؟
قبل از اینکه بخام جواب بدم صدای زنگ در امد
من : میرم درو باز کنم
خدمتکارا درو باز کردن و چند نفدگر امدن تو
_ املی خانوم هستن ؟
از پله ها پایین امد و گفت : چی شده با من کار دارید ؟
_ پسرتون خودکشی کرده
من : ممممرده ؟
_ متاسفانه بله اشون ماشینشونو از یک دره پرت کردن پایین
املی : چی میگید شما ! پسر من نمرده !
خودمو با زانو روی زمین انداختم
مامان سرس امد سمتم و اسممو صدا زد
من : من بدون او چکار کنم ؟ زندگی ما تازه شروع شده بود ! پسرمون تازه به دنیا امده بود ! من تنهایی به یه بچه چکار کنم ؟!
املی : دوباره برسی کنید اون ادربن من نبوده ! ادرین خودشو از دره پرت نمیکنه !
_ تسلیت میگم قم اخرتون باشه
داد زدم : نهههههه ادرینننن !!!!! من بدون تو چطور بچمونو بزرگ کنم ؟!!!!! بچتو بدون پدر نکن !!!!!!
بعدر از کلی داد و گریه رفیتم مدشینو دیدیم کلا داقون شده بود گفتن جنازش کلا تیکه تیکه شده و نتونستن پیدلش کنن
خیلی خوب صحنه سازی کرده بودن جکری که خومم باورم شده بود
واسش یه تابوت خالی درست کردن و واسش مراسم گرفتیم
املی کلی داد زد و همش از هوش میرفت
منم اصلا تابلو نکردم و به اندازه اون داد زدم
رانیا :
من : من خودم جنازشو میبینم شما نمیخواد بیان
_ نمیشه به ماهم دستور دادن بیایم
بی حوصله عقب رفتم
چند نفر با ماسک بهشون حمله کردن و بمب دود انداختن
هما جا پر از دود شد و جایی معلوم نبود باهم درگیر شدن
ادرین به درو ورش نگاه کرد دید کسی هواسش نیست سری بلند شد دستمو گرفت کشید و رفتیم پشت دیوار قایم شدیم
قبل :(
در اتاق باز شد و امد تو
ادرین : چیزی شده ؟
من : یه چیزایی شنیدم خواستم گذارش بدم
ادرین : خب ...
من : همون مرینتی که گفتی میخواد ورشکستت کنه و امروز بکشتت منم واشه همین استقدام کردن
ادرین : تو برای اونا کار نمیکنی ؟
من : کار میکردم دیگه نمیکنم
لبخندی زد و گفت : خوبه پس تو نزار بفهمن دیگه طرفشون نستی بقیش رو بسپار به من : )
ادرین : کسی ندیدمون ؟
من : نه کسی ندید