زندگی بر پایه عشقp2

Diana;) Diana;) Diana;) · 1401/11/30 15:16 · خواندن 3 دقیقه

ژانر:هیجانی،ایرانی(باقی ژانراشو یادم نمیاددد)

تا رسیدم به دانشگاه کرایه رو حساب کردم و پریدم پایین. کل محوطه 
دانشگاه و ساختمون رو دویدم تا رسیدم به کالسمون!دستمو گذاشتم رو 
قلبمو با بسم هللا وارد کالس شدم!
با دیدن پسر جوونی که روی صندلی استادا نشسته بود فکم پخش زمین
شد!این به جیگر گفته زکی،جــون!
چشمای هیزمو دوختم به زمینو گفتم:_استاد تو راه ماشینم خراب شد 
بعد چند نفر مزاحمم شدن بعدم که آژانس گیر نیاوردم یعنی میخوام بگم 
ببخشید دیر شد!
دروغ که حناق نداره داره؟
با تموم شدن حرفم همه زدن زیر خنده!با تعجب نگاهی بهشون انداختم 
که پسره از رو صندلی اساتید بلند شدو گفت:_بهانه هاتو الکی مصرف 
کردی من استاد نیستم
و پشت بندش پوزخندی بهم زد!یعنی قیافم اون لحظه دیدنی بود!تبدیل
شده بودم به این گاوایی که پارچه قرمز جلوشون گرفتنو داره دود از 
کلشون بلند میشه!اخمامو کشیدم تو همو گفتم:_پس تو غلط میکنی میشینی جایی که 
نباید بشینی...
درجا صدای خنده بچه ها خفه شد!
پسره با خونسردی خواست جوابمو بده که یه از خدا بیخبری در کالسو 
محکم باز کرد که خورد تو پهلوی من بدبخت فلک زده!
یعنی بگم دیدم که حضرت عزرائیل تکیه داده به دیوار داشت برام بای بای
میکرد دروغ نگفتم!
داشتم میفتادم زمین که یقه پسر جیگره رو چسبیدم!اونم که انتظار این
حرکتمو نداشت تعادلشو از دست دادو پخش زمین شد!
منم که عین کنه که البته دور از جون کنه چسبیده بودم بهش ولو شدم 
روش.
جـون عجب صحنه ای رقم زدم اسمم باید تو گینس ثبت شه!
سرم فرو رفته بود تو گردن پسره و قصدم نداشت بیاد باال!اینقدر عطرش 
بوی مست کننده ای میداد که کال یادم رفت االن تو چه موقعیتی هستیم
و داشتم نفسای عمیق میکشیدم!با صدای داد فردی از هپروت اومدم بیرون:_اینجا چه خبره شما دو تا دارین
چه غلطی میکنین؟
با بهت سرمو آوردم باال!طوری که از وجناتش پیدا بود فهمیدم استاده و روز 
اولی گاوم زاییده!!
سریع از رو پسره بلند شدمو گفتم:_به خدا هیچی استاد
استاده که مردی پنجاه ساله بهش میخورد باشه با عصبانیت اومد جلو و 
گفت:_شما روی این آقای محترم چه غلطی میکردی؟
آب دهنمو قورت دادم که ادامه داد:_بیــــرون
دستمو تو هوا تکون دادمو گفتم:_برا چی استاد؟
استاده اشاره ای به پسره کردو گفت:_تو رو پسره چیکار
میکردی؟دانشگاه که جای این کثافت بازیا نیست
تو یه لحظه کنترلمو از دست دادمو با داد گفتم:_چی داری زر زر 
میکنی؟اگه عین آدم درو باز میکردی که من رو این پسر نمی افتادم،عین
یه گــاو درو باز کرده تازه طلبکارم هست!بعد کوله پشتیم که روی زمین افتاده بود رو برداشتم و از کالس زدم 
بیرون!
بیا روز اولی گند زدم!اگه این درسو نیفتم خیلیه...
پوفی کردم که با دیدن همون پسره که از کالس خارج شد کپ کردم!این
چرا داره میاد سمت من؟
چنان اخماش تو هم بود که فکر کنم ناخواسته تو شرتم شکوفه زرد 
زدم!پسره دستمو گرفت و کشید سمت بیرون از ساختمون!
سعی کردم دستمو از تو دستش دربیارم ولی مگه میشد؟چنان محکم 
دستمو گرفته بود که خودمم باورم شده بود جرم مرتکب شدم!
با درد گفتم:_اوی پسره گودزیال اونی که داری اینطور به طرز وحشیانه
فشارش میدی بهش میگن دست!تو دهاتتون بهت یاد ندادن دست 
چیههه؟!


اینم یه پارت تا جایی که میتونستم بلند خوشگل دست شما؛)

 

راستی بچه ها الگوی پارت گذاری روزی یه دونه اس اگر یه روز نداشتم بدونین یا امتحان داشتم یا کلا فرصت نشد ولی حتما بعدش براتون جبران میکنم بوس بهتون بایی

 

(و این کاور پست است که نشان میدهد یک عقاب همیشه تنهاس😐😂)