قولی که زیرپا گذاشته شدp29
(دردسر2/ ژنرال در خانه ما1)
(آلینا)
ماریان: بله خودمم.
الکسی: یه ژنرال اینجا چیکار میکنه؟
ماریان: این رو باید از شخصی که اینکار رو کرده بپرسیم.
هر سه تا مون تو دردسر افتادیم. اونم یه دردسر بد.
یه ژنرال شخصی نیست که بخواهید با آن شوخی کنید. به خصوص این ژنرال.
(خونه دیمین)
(2 ساعت بعد)
کارین: دیمین؟ میشه یه دقیقه بیای پایین؟
دیمین: اومدم.
(طبقه پایین)
دیمین: چی شده؟
آلینا*درحالی که سعی میکند جلوی آه کشیدن اش را بگیره*: دیمین ما تو دردسر افتادیم. اونم بخاطر تو.
دیمین: منظورت چیه؟
ماریان: پس تو کسی هستی که منو به این دنیا احضار کردی.
دیمین: هان؟
ماریان*در حالی که آه میکشه*: من خواهر مرینتم.
دیمین: آهان. گفتم چرا قیافه توی عکس آشناست....صبر کن ببینم! تو چطوری هم خواهر مرینتی هم یه ژنرال؟
کارین: ژنرال چیه؟
دیمین: ببین کارین دروگر ها یه چیزی شبیه به ارتش اند و بالا ترین رتبه در آنها ژنراله. باشه؟
کارین: و پایین ترین رتبه چیه؟
دیمین: هر وقت فهمیدی به منم بگو.
کارین: که اینطور.
(نینو)
نینو: ما اومدیم!
تام: خوش آمدید!
سابین: عزیزم ماریان رو ندیدی؟
*مرینت در حالی که در رو می بنده می پرسه*: نه. اتفاقی افتاده؟
سابین: من نگرانم.
تام: نگران نباش اون به زودی میاد.
نینو: موافقم.
مرینت: ولی جدی جدی مشکلی پیش نمیاد؟ این اواخر اوضاع عجیب شده.
(خونه آدرین)
گابریل: آدرین، آدرینا. با شما دو نفر کار دارم.(اسما رو نگا)
آدرین: چی شده؟
گابریل: سوال نپرس.
*آدرین و آدرینا با پدرشان به طبقه بالا می روند*
گابریل: می خواهم یک چیزی بهتون بگم پس خوب گوش کنید که تکرار نمیکنم.
گابریل: این مال 20 سال پیشه. زمانی که من و مادر تون باهم آشنا شدیم.
ادامه دارد...