Formal love4

🍪Sinre🍭 🍪Sinre🍭 🍪Sinre🍭 · 1401/10/08 11:34 · خواندن 2 دقیقه

پارت چهاااار 

( ثابقه نداشتم ادامه بدم ولی خیلی برام ارامشبخشه) 

 

لوکا خندید و شونه بالا انداخت.. رفتم تو اتاقی که بهم هدیه داده بودن.. ماریا ی دست از لباس خونگیاشو برام گذاشت و گفت : بپوشیشون شَنگولکم

+ گمشوو

رفت درم بست.. لباسمو با یه دونه از لباساش عوض کردم..تاپ دورگردنی شکلاتی.. شلوار بگ پارچه ای شکلاتی... دمپایی های پشمی قهوه ای... رفتم بیرون دیدم  که میز ناهارو چیدن.. نگاهی به ساعت کردم دیدم بعلههه. ساعت 2 و نیم تشریف داره.. رفتم نشستم.. تنها غذایی که بلد بود چیتی و بیستکا الا فیورنتینا بود که اونم از مارال بهترین دوستش که ایتالیا زندگی میکنه یاد گرفته و الانم چیتی درست کرده..... غذا رو خوردیم و من تصمیم گرفتم برم بیرون...رفتم تو اتاقم و یه شومیز گرم طلایی با شلوار جین مشکی و چسبون و کالج طلایی پوشیدم.. موهامو بافتم و رفتم بیرون.. ماریا چترو تو دستم چپوند... .هوا ابری بود و سرما ریزه میومد.. به سمت مکانی که نیت بهم گفت میرم... ی خونه تک طبقه کنار دریا.. کنارشم کامیون غذا های خیابونی بود.. من این مکانو خیلی دوست دارم.. رفتم در خونه ای که نیت کیلیدشو بهم داده بود.. در رو باز کردم و دیدم که اشپزخونه ی نقلی سمت راست بود.. یه دست مبل سمت چپ بود.. یه راهرو داشت که به 3 تا اتاق ختم میشد.. در اول دستشویی و حموم بود.. در دوم به اتاق مهمون ختم میشد... در سوم هم یه اتاق بزرگ که اتاق خواب بود عملاً.. یه چنتا دست لباسم تو کمدها بود..لباسمو با یه لباس خواب گرم عوض کردم.. بعدم رفتم روی تخت خوابیدم.. 

با حس کشیدن چیزی روی موهام چشمامو باز کردم.. دیدم نیت دستش رو موهامه و نوازشم میکنه.. 

+ اومدی؟

« معلومه عروسکم

و لبامو بوسید.. بغلش کردم و سرمو رو سینش گذاشتم.. 

+ نیت.. ی سوال

 «بگو

+اگه خانوادت بفهمن چی میشه.. 

 « هیچ

+ بگووو

 « اتفاق خاصی نمیوفته خو! چی جغور بغور کنم بگم؟ 

از بغلش در اومدم و گفتم : میخوام لباس عوض کنم.. گمشووو

 « چشم. 

 رفت.. لباسمو فورا با تاپ جیگری و شلوار مشکی چسب عوض کردم.. موهامم دور انداختم... 

رفتم دیدم که از کامیون غذا میگو خریده.. ذوق زدم رفتم و گفتم :وااای اخ جونمممم... اهمم... یعنی خیلی ممنون

خندید.. رفتم رو پاش نشستم و چاپستیکمو باز کردم.. یدونه میگو از ظرف برداشتم و توی دهنش گذاشتم.. بغلم کرد و گوشمو بوسیدم..یدونه میگو برداشتم و خوردم.. خیلی تند بود.. ی ذره از ابو خوردم که تندیش رفت.. 

+ خودم غذا میپختم خوب چرا رفتی گرفتی؟ 

 « همینجوری.. هوسم بود. 

غذامونو خوردیم و گفتیم که دیگه بریم کنار ساحل 

بستونهههه😊🍬

میدونم زیادی خلاصست ولی