پانصد میلیون ثروت ... 4

Pedram Pedram Pedram · 1401/09/29 01:08 · خواندن 4 دقیقه

آگهی بازرگانی :

 

صبح زود کنگره ی بهداشت آغاز شد با ورود دکتر سالازار تمام اعضا حتی رییس کنگره به احترام بلند شدن ، رییس کنگره مردی میان سال با صورتی سرخ و کلاه گیسی براغ بود جلو آمد و دکتر را کنارش دعوت کرد ، دکتر از این همه احترام متعجب بود ، به خیال خود مقاله ی علمی اش بلاخره نگاه ها را جلب کرده بود ، سالن ساکت شد ، رییس کنگره با لبخندی موذیانه به دکتر نزدیک شد ، هِه هِه هِه ثروت از راه رسیده را تبریک می گم البته منتظر بودم خبر رو از خودتون بشناوم دکتر حیرت زده نگاهی انداخت در این میان نفر کناری تنه ای زد و گفت : خبرش توی همه ی روزنامه ها پیچیده ، دکتر از علت ان همه احترام سر دراوده بود اما ناراحتی به دل راه نداد خود را جمع کرده و بلد گفت : اهممممم م ممنون اقایون از لطف تون خوشحالم اما اگه منو بشناسید میدونید این مسائل برام افتخاری نداره ، لگه چند روز صبر میکردید خودتون میفهمیدید ، همه به دکتر سالازار خیره شده بودند دکتر صدایش ساف کرد و گفت : ااا اهممم میخواستم چند روز دیگه درموردش بگم اما حالا که خبر دارید میخوام اعلام کنم که این ثروت برای من نیست ، اعضای کنگره به هم خیره شدند بعد از مکث کوتاهی دکتر با لبخند اضافه کرد ، بله ؟ این ثروت به من تعلق نداره متعلق به دانش و پیشیرفت بشره تعدادی بلند شدند و به افتخوار دکتر دست زدند ، دکتر در بین هم همه گفت : مدت هاست منتظر چنین فرصتی بودم ، هیاهوی جمعیت صدای دکتر را به گوش کسی نمیرساند ، از بین حاضرین فقط رییس کنگره ساکت بود و دست به سینه نشته بود ، خیال میکرد دکتر شوخی اش گرفته ، ذکتر گفت اقایون ، اقایون ، توجه کنید ، سالن به یک باره ساکت شد ، دکتر آرام تر گفت : همه باخبریم که فقر گریبان مردم را گرفته ناراحتم چون نمیتوانم با این ثروت همه ی مشکلات را حل کنم ، اما طرح بزرگ تری دارم ، اقایون میدونید خیلی از مردم توی خانه های کوچیک و کثیف روزگار میرسونن ، این آلودگی سالهاست جون مردم رو گرفته خیلی رو هم راهی بیمارستان کرده منابع و ثروت این کشور توی چرک و کثیفی شهر ها از بین رفته ، برای این مشگل راه حلی ره ذهنم رسیده ، ساختن یک ابر شهر شهری که بر اساس دانش روز دنیا ساخته شده ، فکر کنید اول خواننواده های فقیر و مهاجر های بی پناه توی این شهر جا میگیرن بعد با فناوری و دانش ، شهر روز به روز پیشرفت میکنه ، ان وقت بزرگ ترین منبع ثروت کشور رو داریم ، بزرگ ترین مراکز علمی و قوی ترین مردم بعد از لحظه ای سکوت سالن پر از تشویق به هوا رفت همه کف میزدند و یکی دیگر را در اغوش میفشردند ، رییس کنگره با پوسخندی به دکتر گفت :  هِه ههِِ ههِ جالبه حتما به درامدشم فکر میکنی ، نه ؟ بلاخره خیلیا قراره برای زندگی تو همچین شهری با هم رقابت کنن کسی که سود میکنه تو هستی ، البته مطمئنم میدونی کیارو اول از همه جا بدی ، رییس چشمکی زد ، دکتر دندان هایش را روی هم سایید خواست جواب محکمی بدهد اما نایب رییس جلسه یک باره صدایش را بالا برد ، اقایان مفتخرم اول از همه این اتفاق بزرک رو تبریک بگم این تصمیم بزرگ کار هر شخصی نیست ، فقط انسانی جوان مرد از پس این مسئولیت بر می آید ، این ابر شهر مایع افتخار تک تک ماست ، نایب رییس منتظر تایید جمعیت ماند اعضا کم و بیش تشویق کردند ، نایب رییس گفت : پیشنهادی دارم چطوره به افتخار تون اسم شهر رو سالازینا بزاریم ، دکتر حرف نایب رییس را قط کرد ، اِ نه نه نه ممنونم ، قبل تر به اسمش فکر کرده بودم میخوام به افتخار کشورم اسم شهر رو فرانسه شهر بزارم ، تشویق به اوج  رسید ، فرانسه شهر در خیال دکتر و اعضای کنگره برپاشده بود ، خبر صبح فردا در روزنامه های انگلیس درج شد ، سپس مجلات فرانسه را پیمود و به المان رسید حالا خبر دکتر سالازار و ثورتش به روزنامه ی برین روی میز اتاقی شخصی مهم قرار داشت ، پروفسور شوتس ...



آگهی بازگانی :