P25 تو به ارواح اعتقاد داری؟
این پارت اخر باشه یا یک پارت دیگه هم بدم و پایان رو بود کنم ؟
مرینت
عمو وسیله هاشو جمع کرد و رفت
منم روی کاناپه نشستم و با گوشی مشغول شدم
متوجه شدم اجوشی امد روبه روم نشست
چشمم به پیامی که ادرین برام فرستاد خورد
خوشحال شدم و جیغ زدم : ادرین بهم پسام داده !
اجوشی : مرینت
من بدون اینکه بهش نگاه کنم : بله
اجوشی : تو منو کیه خودت میدونی ؟
من : الان باید جواب بدم ؟
صداشو بالا برد نگاهمو از گوشی گرفتم و به اجوشی دادم
اجوشی با صدای بلند : اجوشی خوبه ! اجوشی مهربونه ! اجوشی مراقبمه ! اجوشی نجاتم میده !
بغض گلوش رو قورت داد و با صدای نازک گفت : اجوشی کیه ؟
اشک توی چشمام جمع شد که ناراحتش کردم
دستمو روی چشمام کشیدم و گفتم بعد از کمی مکث با صدای اروم گفتم : اجوشی همه کسمه اجوشی کسیه که دوستش دارم
اجوشی ..... عشقمه
چشماش چهارتا شد و با تعجب بهم نگاه کرد
بلند شدم رفتم روی پاهاش نشستم و بغلش کردم
دستاشو بالا گرفته بود و نمیدونست چکار کنه
دستاشو اروی روی کمرم گذاشت
ازش جدا شدم تو چشماش نگاه کردم و گفتم : معذرت میخوام که تو رو ناراحت کردم نتونستم حرف دلم رو بهت بگم
اروم بهش نزدیک شدم و بوسیدمش
__صبح روز بعد _
از خواب بیدار شدم
رفتم تو اشپزخونه
جلوی یخچال وایسادم و با خودم فکر کردم که الان دلم چی میخواد
اممممم نودل
درشو باز کردم نودلمو برداشتم سر میز نشستم و خوردمش بعد رفتم توی پذیرایی
معلومه خیلی وقته کسی اینجا رو تمیز نکرده
همه جا تار انکبوت بود و گردو خاک
من : جارو کجاس ؟
یه جارو امد جلوی دستم
وسایل اینجا همش جادوییه ؟ این خیلی خوبه
من : اب . گرد گیر . دسمال
همشون امدن جلوی دستم
من : خب جارو شروع کن کل خونه رو جارو بکش دستمال خیس شو و همه جا رو دستمال بکش گرد گیر تار انکبوت ها رو پاک کن
منم میرم قهوه بخورم ! وقتی برگشتم باید اینجا تمیز باشه
شروع کردن به تمیز کردن و منم رفتم توی اشپزخونه قهوه خوردم
وقتی برگشتم همه جا تنیز بود و رفته بودن سر جاشون
صدای در امد
رفتم درو باز کردم
اجوشی پشت در بود یه دسته گل تو دستش بود
من : چرا خودت نیومدی تو ؟
اجوشی : خاستم تو درو باز کنی
من : این گلا واسه کیه ؟
گلا رو بهم داد و گفت واسه تو
بوشون کردم بوی خوبی میدادن
من : اولین باره یکی بهم گل میده !
اجوشی : منم از این کارا بلد نیستم اریک یادم داده
لبخند زدم و گفتم : بیا تو