P25 تو به ارواح اعتقاد داری؟

R.m R.m R.m · 1401/09/27 20:07 · خواندن 2 دقیقه

این پارت اخر باشه یا یک پارت دیگه هم بدم و پایان رو بود کنم ؟ 

مرینت 
عمو وسیله هاشو جمع کرد و رفت 
منم روی کاناپه نشستم و با گوشی مشغول شدم 
متوجه شدم اجوشی امد روبه روم نشست 
چشمم به پیامی که ادرین برام فرستاد خورد 
خوشحال شدم و جیغ زدم : ادرین بهم پسام داده !
اجوشی : مرینت 
من بدون اینکه بهش نگاه کنم : بله 
اجوشی : تو منو کیه خودت میدونی  ؟
من : الان باید جواب بدم ؟
صداشو بالا برد نگاهمو از گوشی گرفتم و به اجوشی دادم 
اجوشی با صدای بلند : اجوشی خوبه ! اجوشی مهربونه ! اجوشی مراقبمه ! اجوشی نجاتم میده !
بغض گلوش رو قورت داد و با صدای نازک گفت : اجوشی کیه ؟
اشک توی چشمام جمع شد که ناراحتش کردم 
دستمو روی چشمام کشیدم و گفتم بعد از کمی مکث با صدای اروم گفتم : اجوشی همه کسمه اجوشی کسیه که دوستش دارم 
اجوشی ..... عشقمه
چشماش چهارتا شد و با تعجب بهم نگاه کرد 
بلند شدم رفتم روی پاهاش نشستم و بغلش کردم 
دستاشو بالا گرفته بود و نمیدونست چکار کنه 
دستاشو اروی روی کمرم گذاشت 
ازش جدا شدم تو چشماش نگاه کردم و گفتم : معذرت میخوام که تو رو ناراحت کردم   نتونستم حرف دلم رو بهت بگم 
اروم بهش نزدیک شدم و بوسیدمش

__صبح روز بعد _
از خواب بیدار شدم 
رفتم تو اشپزخونه 
جلوی یخچال وایسادم و با خودم فکر کردم که الان دلم چی میخواد 
اممممم نودل 
درشو باز کردم نودلمو برداشتم سر میز نشستم و خوردمش بعد رفتم توی پذیرایی 
معلومه خیلی وقته کسی اینجا رو تمیز نکرده 
همه جا تار انکبوت بود و گردو خاک 
من : جارو کجاس ؟
یه جارو امد جلوی دستم 
وسایل اینجا همش جادوییه ؟ این خیلی خوبه 
من : اب . گرد گیر .  دسمال 
همشون امدن جلوی دستم 
من : خب جارو شروع کن کل خونه رو جارو بکش دستمال خیس شو و همه جا رو دستمال  بکش گرد گیر تار انکبوت ها رو پاک کن 
منم میرم قهوه بخورم ! وقتی برگشتم باید اینجا تمیز باشه 
شروع کردن به تمیز کردن و منم رفتم توی اشپزخونه قهوه خوردم 
وقتی برگشتم همه جا تنیز بود و رفته بودن سر جاشون 
صدای در امد 
رفتم درو باز کردم 
اجوشی پشت در بود یه دسته گل تو دستش بود 
من : چرا خودت نیومدی تو ؟
اجوشی : خاستم تو درو باز کنی 
من : این گلا واسه کیه ؟
گلا رو بهم داد و گفت واسه تو 
بوشون کردم بوی خوبی میدادن 
من : اولین باره یکی بهم گل میده !
اجوشی : منم از این کارا بلد نیستم اریک یادم داده 
لبخند زدم و گفتم : بیا تو