P24 تو به ارواح اعتقاد داری؟

R.m R.m R.m · 1401/09/27 10:41 · خواندن 2 دقیقه

پایان خوش یا بد ؟؟؟

خونه خالی بود 
من : پس مهمونا کجان ؟
درو بست امد تو و گفت : کنسل شد 
من : اهان 
نشستم روی مبل های سفید رنگ 
لوکا : چیزی میخوری ؟
من : نه ممنون 
امد کنار من نشست 
من : مشروب خوردی ؟
لوکا : اره یکم 
من : بوش اذیتم میکنه 
بدون اهمیت به حرف من بهم نزدیک شد
من : خوب مهمونی که کنسل شد تو رو هم دیدم من دیگه برم 
خاستم بلند شم اما نزاشت و منو خابود روی مبل 
من : چکار میکنی !
لوکا : هیچ کار 
صورتش رو بهم نزدیک کرد 
جیغ کشیدم دستشو روی دهنم گذاشت
من اشک میریختمو کمک میخواستم اونم بدو اهمیت به من کارشو انجام میداد 
به در نگاه کردم اجوشی رو دیدم خوشحال شدم 
امد جلو یقشو گرفت و بلندش کرد 
من سری بلند شدم و رفتم پشت اجوشی 
لوکا : تو از کجا پیدات شد ؟
اجوشی : تو به ارواح اعتقاد داری؟ 
لوکا : چی میگی تو معلومه که نه !
بشکن زد و لوکا غیب شد 
اجوشی رو بغل کردم 
من : ممنون اجوشی !
دستشو توی موهام کشید 
من : ممنون که همیشه نجاتم میدی !

چرا از هر کس خوشم میاد ترکم میکنه ؟
هیچ وقت کسی بیشتر از یک هفته پیشم نمیمونه اجوشی تنها کسیه که احساس میکنم همیشه پیشم میمونه و خیلی وقته ترکم نکرده

_________________

مرینت 
نشستم و گفتم : هییی بازم مثل همیشه تنها موندم !
اجوشی : بهتر 
من : تو از تنها بودن من خوشحال میشی ؟
اجوشی : اره از اینکه کسی نیست بهت اسیب برسونه خوشحالم
من : چرا تو همش مراقبمی ؟ چرا توهم مثل همیه ترکم نمیکنی ؟
اجوشی : من بخاطر محافظت از تو امدم  و الان دیگه خطری تورو تحدید نمیکنه 
من : یعنی میری ؟!
اجوشی : نه نمیتونم برم 
من : چرا ؟
اجوشی : تو باید قربانی میشدی 
من : چرا من ؟
اجوشی : چون کسی رو نداری 
من : الان دیگه کاری بهم ندارن ؟
اجوشی : نه 
من : پس چرا نمیتونی بری ؟
اجوشی : چون عاشقت شدم !

یهو چشمام چهارتا شد اصلا انظار اینو نداشتم  !
صدای در امد 
من : مممن برم درو باز کنم 
رفتم سمت در و درو باز کردم عمو بود 
من : خوش امدین عمو جون 
عمو : سلام دخترم 
من : کجا رفته بودین ؟
عمو : خونه خریدم امدم وسایلمو ببرم 
من : عه چرا میرید 
عمو : نمیشه که اینجا بمونم و مزاحم تو باشم 
من : این چه حرفیه وقتی شما بودید تنها نبودم

 

2222 کاراکتر ~