Love ❤ پارت 5
برای بار ۴ سلام . ۴ بار این پارت رو نوشتم ولی پاک شد .😐
بفرمایید ادامه مطلب . 🙂💓
به سمت اتاقم حرکت میکنم . لباسامو با یه تیشرت مشکی و یه شلوار مشکی عوض میکنم . به سمت سال طبقه پایین حرکت میکنم . طبق معمول کاگامی داره فیلم میبینه و رو مبل دراز کشیده .
آدرین : شام چی میخوری ؟
کاگامی : فرقی نداره . پیتزا و سیب زمینی . نظرت ؟
آدرین : خوبه .
پشتمون بهش میکنم و میرم سمت پله ها . ولی با چیزی که ازم میپرسه هم شکه میشم هم دیگه نمیتونم راه برم .
کاگامی : خیلی رو مخم ؟
آدرین : منظورت چیه ؟
کاگامی : از من بدت میاد نه ؟ احساس میکنم دارم رو مخت پیاده روی میکنم .
آدرین : کاگامی ، حالت خوبه ؟
کاگامی : از اون اولم بهت علاقه ای نداشتم .
آدرین : پس چرا باهام نامزد کردی ؟
کاگامی : دلم باست سوخت .
از رو مبل بلند میشه و به بهمن نزدیک میشه . انگشتشو رو صورتم حرکت میده و میگه :
کاگامی : یه پسر بیچاره که از عشقش به خاطر کسی که فقط باسه پولش اونو میخواست دست میکشه . بهت علاقه ای نداشتم و نخواهم داشت . فقط به خاطر پولت باهات موندم و باهات نامزد کردم .
آدرین : بعدش چی ؟ الان که زندگیم رو نابود کردی میخوای چی کار کنی ؟
کاگامی : ولت میکنم . تو غم و فکر و خیالای مزخرفه ولت میکنم.
آدرین : دوست داشتم . خیلی هم دوست داشتم . ولی تو از علاقه ی من سوءاستفاده کردی .
کاگامی : سوءاستفاده ! نه . این کلمه ی اشتباهیه . من از تو سوءاستفاده نکردم. از پولت سوءاستفاده کردم .
آدرین: تو یه دیوونه ی روانی هستی که نمیدونه با خودش چند چنده .
کاگامی : خون آشام .
آدرین : چی ؟
کاگامی : کلمه ی درست یه دیوونه ی روانی ، همون ( خون آشام ) هست .
آدرین : تو ، خون آشامی ؟
کاگامی : چه پسر باهوشی . دقیقا ! من یه خون آشامم.
آدرین : زود از خونه برو بیرون .
کاگایمی : میدونی که میتونم همین جا بکشمت ولی ،...
آدرین : ولی چی ؟
کاگامی : ولی ، ارزش اونو نداری که بخوام وقتمو تلف کنم . اما اینو بدون مرینت همیشه در خطره . هر لحظه ممکنه بمیره و جنازه اش رو دمه در خونت یا حتی ، تو اتاقت ببینی . پس مراقب باش .
اینو میگه و بدون اینکه اجازه بده چیزی بگم از خونه میره بیرون .
یعنی چجوری من تا الان با یه خون آشام هم خونه بودم ؟ ترسیده بودم . نه به خاطر خودم بلکه به خاطر مرینت ترسیده بودم . میترسیدم بلایی سرش بیاد . پس باید زود تر پیداش میکردم و باهاش حرف میزدم . حتی باید خونم رو هم عوض میکردم و باید یه جوری راضیش میکردم بیاد پیش من زندگی کنه تا در امان بیشتری باشه ..
فردا صبح همه ی این کارا رو میکنم. الان بهتره برم یه زره بخوابم تا شاید اینت کابوس تموم بشه .
و...
امیدوارم کافی باشه .💗
خدایی ۴ بار این پارت رو نوشتم و داستانش رو تغیر دادم . ولی فک کنم این یکی بهتر شده باشه . 🥲
شبتون بخیر .
بای 💖🙃