P1 من + تو = ما
خلاصه فصل قبل ....
مرینت و ادرین وقتی بچه بودن تو بیمارستان جا به جا شدن ادرین میره تو یک خانواده فقیر و مرینت میره تو خانواده پولدار
این دوتا بعد از سال ها اتفاقی باهم اشنل میشن و تو یک تصادف میفهمن که جا به جا شدن و میرن تو خانواده های واقعی شون
و در فصل دوم .........
ادرین
کاگامی : ادرین
جواب ندادم
کاگامی : ادرین ! مگه نمیشنوی ؟
من : تو هنوز یاد نگرفتی که باید به من بگی برادر ؟!
کاگامی : هر وقت بهم گفتی خواهر بهت میگم برادر
من : حالا چکار داری ؟
کاگامی : پدر گفت بهت بگم بری پیشش
من : باشه
از روی کاناپه بلند شدم و رفتم بالا
در اتاقش رو زدم
پدر : بیا تو
درو باز کردم
من : با من کار داشتید پدر ؟
پدر : بیا ادرین
رفتم کنار تختش نشستم
من : بفرمایید
پدر : میدونی که من حال خوشی ندارم و احتمال داره هر لحظه از دنیا برم
من : خدا نکنه پدر
پدر : از این به بعد تو باید کارا رو انجام بدی
من : من که الانشم کارا رو انجام میدم
پدر : منظورم کارای شرکت نیست ! کارایی برای سود شرکت
من : مثلا ؟
پدر : تو باید مرینت رو بدزدی
من : مرینت ؟ همون که باهم جا به جا شده بودیم ؟
پدر : اره
من : اخه چرا ؟
پدر : پدر و مادرش اطلاعاتی دارن که اگر اونا رو لو بدن شرکت در خطر میوفته
من : چه ربطی به مرینت داره ؟
پدر : ۰ند نفر رو فرستادم که اون اطلاعات رو ازشون بگیرن ولی ندادن باید با دزدیدن اون دختر تهدیدشون کنی
من : بلایی که نباید سرش بیارم ؟
پدر : لازم نیست ! فقط بترسونشون
من : چیزی که باید ازشون بگیرم دقیقا چیه ؟
پدر : یک فلش خودت هم اجازه نداری نگاش کنی
من : چشم حالا چطوری اونو بدزدم ؟
پدر : بهش زنگ بزن بگو حال من بد شده و بگو بیاد اینجا
من : همین امشب ؟
پدر : باید هرچه زودتر حلش کنی
من : باشه
بلند شدم و رفتم بیرون از اتاق
یعنی چی توی اون فلشه ؟
اصلا به درک
گوشیمو در اواردم و شمارشو گرفتم و زنگ زدم
مرینت : الو ؟
من : الو مرینت هرچه سریع تر بیا اینجا !!!!
مرینت : چیزی شده ؟!
من : حال پدرم خوب نیست ! سری بیا !
مرینت : باشه الان خودمو میرسونم !
گوشی رو قطع کردم
اگر عاقل باشه نمیاد
اگر بیاد هم به من چه عقل خودش کمه
رفتم پایین که فلیکس رو پیدا کنم