Love ❤ پارت 3
این پارت امروزه که جدید دادم .
پارت بعد باسه پس فردا یعنی دوشنبه میدم .
استثناعا سه شنبه به خاطر اینکه ورزش دارم و خیلی خوشحالم یه پارت میدم .🤗
بفرمایید ادامه مطلب.❤
سوار قطار شدیم . آدرین کنارم نشسته بود . ولی من نمیتونستم ببینمش چون خیلی تاریک بود .
قطار شروع به حرکت کرد . خیلی ترسیده بودم . فشارم افتاده بود و دستام یخ کرده بود . آدرین متوجه سردی دستام شد و دستم و محکم گرفت .
یه زره حالم بهتر شد که یهو ، یه عروسک ترسناک اومد جلوم و جیغ زد . منم یه جیغ زدم که باعث شد گوشای آدرین سوت بکشه .( برگاش ریخت 😂 )...
مرینت : خدایا بلاخره تموم شد . این چه کوفتی بود آخه ؟
آدرین : آخی پرنسس کوچولو ترسید .
مرینت : من کوچولو نیستم.
آدرین : اگر نبودی تو تونل جیغ نمیزدی و من و بغل نمیکردی .😎
یه چپ چپ نگاش کردم و گفتم : تو خوبی بابا ! بریم خونه ؟
آدرین : اممممم ، نه .
مرینت : چرا ؟
چشاش پر از غم شد . دیگه اون آدرین خوشحال و پر ذوق نبود .
مرینت : آدرین چیزی شده ؟
آدرین : یه چیزی باید بهت بگم .
مرینت: خب بگو !.
آدرین : بیا بریم بقل رودخونه حرف بزنیم .
مرینت : باشه بریم .
رفتیم روی یکی از صندلی های بقل رودخونه نشستيم . غم خاصی و استرس عجیبی داشتم .
آدرین شروع به حرف زدن کرد .
آدرین : خببببببب ، راستو بخوای . ولش کن بابا . تاحالا شده یکس رو خیلی دوست داشته باشی ولی یکی دیگه باشه که یکم بیشتر دوسش داشته باشی ؟
مرینت : خب آره ، شده .
آدرین : خب دیگه الان متوجه شدی چی میخوام بگم دیگه نه ؟
مرینت : نه
بعد از ۱۰ دقیقه کلنجار رفتن با کلمات ، بلاخره گفت .
آدرین : مرینت من عاشق شدم .
خیلییی ذوق کردم . خوشحال بودم که آدرین هم منو دوست داره . لبخند محوی زدم و برای اطمینان بیشتر پرسیدم : اسمش چیه ؟
آدرین : کاگامی
از دید آدرین ****
یهو دیدم لبخند محوش تبدیل به یه غم بزرگ شد . کل چهره اش رو غم گرفته بود .
غرق در نگاه گردنش بودم که گفت : داری شوخی میکنی دیگه ؟
من : متاسفم مرینت ولی دارم راستش رو میگم .
وقتی اینو گفتم چشاش پر از اشک شد . میخواستم حرفی بزنم که گفت : ساکت شو ! حتی نمیخوام یه کلمه هم حرف بزنی . فکر کردی من بازیچه و عروسک تو ام ؟ فکر کردی هرموقع خواستی با احساسات من بازی کنی و هرموقع هم نخواستی بگی اصلا مرینت کیه ؟ اون فقط یه برده است .
وقتی اینارو گفت اشک تو چشم جمع شد . نمیدونستم آنقدر دوستم داره . و اگر نه همچین کاری نمیکردم .
...
بارون گرفت چه کلیشه ای .
وقتی به خودم اومدم رفته بود و من تنها بقل رود خونه بودم .
.....
خب دیگه تا دوشنبه خدافظ .💓😋