Love ❤ پارت 1

Ailin Ailin Ailin · 1401/09/12 20:34 · خواندن 2 دقیقه

سلام . ببخشید دیر شد .

راستی من تو وبلاگ خودم رمان رو زود تر میزارم یعنی پارت ۱ باسه سه هفته پیشه .

اگر خواستید زودتر ببینید میتونید به وبلاگ برین .

امروز هم ۳ تا پارت میدم. ☆♡

بفرمایید ادامه مطلب. ♡

عشق) ، در ظاهر قشنگ ولی در درون دردناک و خطرناک .

میدونین از بچگی عاشق بودم تا الان ، یعنی فکر کنم تا چند ساعت پیش .

باهم از بچگی دوست بودیم تا ...

فلش بک :

آدرین : سلام

مرینت : سلام

آدرین : اسم من آدرین آگرسته .

چه اسم خوشگلی داشت . چقدر خوشتیپ بود . با اینکه سنش کمه ولی خیلی جذابه . تو همین فکرا بودم که دیدم ازم پرسید ‌.

آدرین : و اسم شما ؟

یه لحظه هول کردم . به تته پته افتادم . مرینت آروم باش اون فقط یه بچه ۶ سالست .

آدرین تک سرفه ای کرد و گفت : نگفتی ، اسمت چیه ؟

مرینت : مرینت دوپن چنگ .

آدرین : از دیدنت خوشحالم ، مرینت .

مرینت : م . م . م .منم .ه.ه‌.همینطور. 

آدرین لبخند بامزه ای زد و گفت : میتونم پرنسس صدات کنم؟

اون الان چی گفت ؟ پرنسس؟ همینجوری مونده بودم . تاحالا کسی بهم نگفته بود پرنسس . چه حس جالبی !

با موافقت و علاقه ی تمام بلند گفتم : بلههههههه

آدرین همینجوری داشت نگام می‌کرد که یهو زد زیر خنده . منم از کار خودم خندم گرفته بود .

همینجوری که تو حال خودمون بودیم مامان آدرین ، یعنی امیلی خانم آدرین رو صدا کرد .

امیلی : آدرین بیا دیگه بریم خونه .

آدرین : باشه . 

امیلی : ببین چه دختر خوشگلی اینجاست.  اسمت چیه ؟

مرینت : مرینت دوپن چنگ .

امیلی : مرینت ، چه اسم قشنگی . آدرین از دوستت خدافظی کن که بعد بریم خونه .

آدرین : باشه . خدافظ ، پرنسس .

همینجوری داشتم به چشای سبزش نگاه میکردم و اصلا حرفاش رو نشنیدم . یهو به خودم اومدم و دیدم مامانم میگه آدرین ازت خدافظی کرد . من با دستپاچگی گفتم :

خدافظ ، آدرین .

داستان از اینجا شروع میشه ...

 

امیدوارم خوشتون بیاد ‌. ❤