P20 عشق خطر ناک است
بفرمایید ادامه مطلب ~
مرینت
من : از فلیکس
لوکا : چی بازم اون عوضی !!!!
من : ازم خاست تست بگیرم که متمعن بشه
لوکا : اون عوضی رو میکشم !!!
من : برو بیرون !
لوکا :چی ؟
من : اگه قراره هر اتفاقی بیوفته سر من داد بزنی اصلا نمیخوام باشی !
لوکا : اما ....
من : از خونم برو بیرون !
درو باز کردم و حولش دادم بیرون
من : دیگه نمیخوام ببینمت
درو محکم کوبیدم رو هم
گوشیمو برداشتم و به جولیکا زنگ زدم
جولیکا : الو ؟
من :حدست دروست بود
جولیکا : وای نه اگه لوکا بفهمه چکار کنم
من :فهمیدم
جولیکا : چطوری فهمید !؟
من : برگرو دید و احتمالا الان داره میاد اونجا
جولیکا : باشه ممنون که گفتی
من :خداحافظ
__
سر میز نشسته بودیم
فقط منو ادرین
همه رفته بودن عمو هم مثل همیشه کار داشت
ادرین : پس اون نامزد چندشت کجاس ؟
من : باهم دعوا کردیم از اینجا رفت
ادرین : خوبه پس تنهاییم
من : چیزی پیدا کردی ؟
ادرین : نه