P14 تو به ارواح اعتقاد داری؟

R.m R.m R.m · 1401/09/08 20:18 · خواندن 2 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب 

مرینت 
توی چشمام نگاه کرد و گفت : به موقع رسیدی افرین 
ازم فاصله گرفت و گفت : دیگه برو سر کارت 
از مغازه رفت بیرون 
اون دختره کی بود ؟
اون حرفا چی بود که زد ؟
یک کلمه هم از حرفاش نفهمیدم 
پس اسمش فلیکسه 
چه اسم قشنگی !
به نظرم قیافش هم خیلی خوبه !
وای بازم رفتم تو خیالاتم !
باید کار کنم 
کفش های رو زمینو جمع کردم و چیدم روی قفسه ها

_______

در خونه رو باز کردم و رفتم تو 
بی حوصله خودمو انداختم روی مبل
و دوباره به فلیکس فکر کردم 
اون خیلی خوش قیافس !
وای انگار دیوونه شدم !
صدای اجوشی رو شنیدم که گفت : چی شده ؟
چرا دیوونه شدی ؟
صدای اریک امد که روبه روم نشسته بود و گفت : کی خوش قیافس ؟
من : شما .... حرفای منو شنیدید ؟
از کی تاحالا اینجا بودید ؟
اجوشی : اریک اینجا بود ولی من الان امدم 
تو درباره کی حرف میزدی ؟
من : هیچ کس ولش کن 
اجوشی : هر جور راحتی 
اریک : خنگ 
اون حتی نگات هم نمیکنه 
من : تو چرا بدون اجازه به حرفام گوش دادی !
اریک ادامو در اوارد و با دهن کج و کله گفت : چرا بدون اجازه به حرفام گوش دادی !!
به تو چه اخه !
اجوشی : کافیه دعوا نکنید 
من : اجوشی میای باهم بازی کنیم ؟
اجوشی : بازی ! چه بازی ؟
اریک : بشنید بازی کنید بچه کوچولو ها !
من : یادم تو را فراموش 
اجوشی : من بازی بلد نیستم اخه 
من : من برات توضیح میدم 
ببین ما باهم سر یه چیزی شرط میبندیم 
و هر کی از دست اونیکی چیزی بگیره و یادش نمونه بازندس 
مثلا من بهت یه مداد میدم و تو ازم میگیریش اگر تو نگی یادم من میگم فراموش و میبازی 
اجوشی : چقدر سخته تا کی ادامه داره ؟
من : تا وقتی که یکیمون ببازه 
اریک : این بازی بلد نیست جرعت داری با من شرط ببند 
من : چی شد ؟ تو هم کوچولو شدی ؟
اریک : ببند دهنتو
من : سر چی شرط میبندی 
اریک : اگر ببرم باید از اینجا بری 
من : اگر من ببرم تو هم باید از اینجا بری 
اجوشی تو خم شرط ببند 
اجوشی : خب..... اگر بردم...... باید بری مدرسه 
من : اگر هم من بردم تو باید یه کاری برام بکنی 
اجوشی : چکار ؟
من : بعدا میگم 
اجوشی : باش 
من : با هر دو تون هم زمان مسابقه میدم