P12تو به ارواح اعتقاد داری؟
بفرمایید ادامه مطلب ~
مرینت
با صدای اجوشی از خواب بیدار شدم که میگفت : پاشو دیگه
من : چی شده؟
اجوشی : پاشو برو مدرسه
من : نمیرم
اجوشی : چرا ؟
من : دیگه نمیرم مدرسه
اجوشی : چرا این تصمیم رو گرفتی ؟
من : چون نمیتونم خرج تحصیلاتم رو بدم
اجوشی : خب بهم میگفتی بهت میدادم
من : دیگه پروندم رو گرفتم
اجوشی : متمعنی که بخاطر پوله ؟
من : اره
اجوشی : یعنی بخاطر اون پسره ادرین نیست ؟
من : خب ..... دوست ندارم هر روز اونو ببینم
اجوشی : بخاطر اون ترک تحصیل میکنی ؟
من : یه جورایی
اصلا دیگه حوصله درس رو ندارم میخام کار کنم
اجوشی : منکه بهت پول میدادم
من : نمیشه که همه کارام رو تو بکنی خودم میخام کار کانم
اجوشی : خب من فقط بهت کمک میکنم اون که میشه ؟
من : اره میشه
اجوشی : مثلا برات کار پیدا کنم ؟
من : یه کار پیدا کردم امروز میرم ببینم قبولم میکنن یانه
اجوشی : خیلی خب برو
از روی تخت بلند شدم و رفتم توی اتاق پرو یه کت و شلوار پوشیدم که مناسب کار هم باشه
از خونه زدم بیرون و رفتم به مغازه ای که قرار بود توش فروشندگی کنم
صاحب اونجا یه مرد تقریبا پیر بود که یه پسر مغرور هم داشت
پسره هم سن و سال من بود ولی درسش رو تموم کرده بود
صاحب مغازه بهم گفت که امروز رو ازمایشی کار کنم اگر ازم راضی بود متونم اونجا کار کنم
کیفم رو گذاشتم روی میز و مشغول چیدن کفش ها شدم
متوجه شدم یک نفر امد توی مغازه
سرم رو بلند کردم و بهش نگاه کردماجوشی بود
اگر باهاش حرف میزدم صاحب مغازه فکر میکرد دیوونم بخاطر همین ساکت موندم
_خوش امدین
اجوشی : ممنون
با تعجب بهشون نگاه کردم
مگه اجوشی روح نبود ؟
_ مرینت ایشون رو راهنمایی کن
من : چشم
اجوشی : لطفا همه اینا رو واسم کنار بزارید
_ واقعا همشون رو میخاین ؟
اجوشی : بله
مرینت اینجا رو بهم معرفی کرده و خیلی ازتون تعریف کرده
بخاطر همین متمعنم که جنس هاتون عالیه
بهم نگاه کرد و گفت : افرین مرینت کارت عالیه تو میتونی اینجا کار کنی و بخاطر این همه فروش حقوق ۵ ماهت رو میگیری
سری رفتم و همه کفش ها رو جمع کردم و به اجوشی دادم اجوشی هم پولش رو حصاب کرد
2080کاراکتر ~