P5تو به ارواح اعتقاد داری؟
بفرمایید ادامه مطلب
مرینت
من : نمیدونم
اجوشی : بیا باهم ببینیم
یه صفحه باز کرد که ادرین رو نشون میداد
با علاقه بهش نگاه کردم
ادرین توی خونه تنها بود که صدای در امد رفت درو باز کرد یه دختر با موهای مشکی امد تو همو بغل کردن و بوسیدن
با دیدن اون صحنه ناراحت شدم
باهم امدن و روی مبل نشستن
دختره : روز اول مدرسه چطور بود؟
ادرین : افتضاح
دختره : چرا ؟
ادرین : کلاس پر بود مجبور شدم پیش یه دختر چندش فقیر بشینم با اون چشمای ابی و موهای بنفش بی ریختش همش بهم نگاه میکرد
اشک توی چشمام جمع شد
من : بسه !
اجوشی : پسره عوضی ! اگر بخوای میتونم یه درس حصابی بهش بدم
من با بغض : نمیخوام !
گیره تو سرم رو در اواردم و اجوشی غیب شد
او از قصد اینا رو نشونم داد که ادرین از چشمم بیوفته
با گریه بدو بدو رفتم سمت خونه
______روز بعد در کلاس ______
صدای در امد و ادرین وارد شد
معلم : ادرین جان یکم دیر کردی که اصلا مشکلی نداره برو بشین
اگر من بودم الان داد میز و میفرستادم دفتر
ادرین امد سمت من بهم نگاه کرد
منم مثل همیشه با علاقه بهش نگاه کردم
ادرین : خانوم معلم میتونم جام رو عوض کنم ؟
معلم : البته ! هر جا دوست داری بشین
چشمام پر از قم شد
حرف های اجوشی درست بود !
ادرین رفت و یه نفر دیگه امد پیش من نشست
بعد از مدرسه رفتم خونه اون گیره دوباره جلوی اینه بود برش داشتم و زدمش به موهام
اجوشی ظاهر شد
سری رفتم سمش و گفتم : ببخشید که دلت رو شکوندم ببخشید که قضاوت کردم هر کاری بخای میکنم که از دلت در بیارم لطفا تو هم ترکم نکن
اجوشی : تو اون پسره رو دوست داری؟
سرمو انداختم پایین و گفتم : اره
اجوشی: تو به ارواح اعتقاد داری؟
با چشم های گرد بهش نگاه کردم و گفتم : یعنی چی ؟
اجوشی : به نظر تو ارواح وجود دارن ؟
من پوزخندی زدم و گفتم : اگر وجود نداشتن که توهم وجود نداشتی
اجوشی : یعنی اعتقاد داری؟
با وجود تو اره
لبخند زد و گفت : بقیش رو بسپار به من