پارت ۲ رمان عشق خطر ناک است
بفرمایید ادامه مطلب ~
_____________
جلوی یک ساختمون بزرگ پیاده شدیم و رفتیم تو
کلی تابلو طراحی اویزون شده بود
یه میز وسط سالن بود که یک خانوم پشت میز نشسته بود سری رفتم سمت و گفتم : سلامواسه ثبت نام مسابقه امدم
ادرین و لوکا هم امدن
خانومه : اسمتون چیه؟
مرینت
خانومه : با این اسم ثبت نام نشده
ادرین : به اسم اگرست ثبت نام کنید
لوکا : به اسم لوکا کافین ثبت نام شده
خانومه : بله درسته اسم شما هست
من : مسابقه چیه ؟
خانومه : باید شش طرح از یک نفر بکشید و تا امشب بیارید تحویل بدید فردا تو جشنواره مشخص میشه کی برنده شده
من :باشه ممنون
بریم دیگه
____________در خانه___________
من : لوکا شمشیر رو صاف تر بگیر
ادرین زمزمه کرد : هیچی از این در میاد
لوکا : اصلا تو بیا وایسا
ادرین شمشیر رو ازش گرفت و گفت : بیا منو بکش
من : یکم لبخند بزن
طرح ها رو تموم کردم و بعد دادم به لوکا که ببره تحویل بده
خودمم هم یک لباس برای جشنواره فردا انتخاب کردم و بعد خوابیدم