مخفیانه پارت12
ببخشید بچه ها دیر پارت میدم چون بخاطر مدرسه باید کمتر پای موبایل و لب تاب باشم
و معمولا میتونم شب ها پارت بدم پس برید ادامه مطلب
ادرین****
الکساندر بهترین دوست من توی بچه گی هام بوده
و ما همیشه باهم بودیم و به هم کمک میکردیم تا همین روز ها
که مرینت رو دیده صلا از این رو به اون رو شده انگار عاشق مرینت
شده ولی اون از رفتار من هیچ خبر نداره که من هروقت چیزی مال
من باشه کسی از من بگیرش چه بلایی سرش میارم پس بایذ حد و
حدودش رو با مرینت بدونه پس من باید یک نقشه بکشم که
الکساندر رو از مرینت دور نگه دارم .
مرینت****
من باید به الکساندر اعتراف کنم که دوسش ندارم من منظورم از دوست دارم این نبود که
پسری که دوسش داشتم تو بودی چون اون نمیدونه من عاشق ادرینم و نمیتونم از
نسبت به عشقم دست بکشم چند بارم سعی کردم ولی با وجود کلی دختر از من
قشنگتر هستن مثلا مو هاشون رنگ شده کلی ارایش های حرفه ای پوست عین
برف سفید چشم های عسلی یا سبز و.... و میدونم هیچ وقت بهش نمیرسم
پس باید خودم رو قانع کنم که اون اصلا من رو نمیبینه که بخواد عاشق من باشه
چون اون یک شرکت داره و کلی دختر های خوشگل ...چی ادرین شرکت داره
پس من میتونم اون جا استخدام بشم که بهش نزدیک بشم .
صبح******
از خواب بیدارشدم صورتم رو شدم صبحونه هم خوردم
رفتم لباس بپوشم هوا هم سردِ سرد بود پس باید یک چیز گرم بپوشم
یک هودی بنفش پوشیدم که ساده ساده بود و یک شلوار جین مشکی
موهامم رو هم باز گزاشتم و شونه کردم فقط یک ویتامین لب زدم که لب هام
خشک نباشه مدارک م رو هم برداشتم و راهی شرکت ادرین شدم وارد شدم اونجا
یک دختر کیوتی رو دیدم که معلوم بود منشی اینجاست ازش سوال پرسیدم که دفتر
استخدامی کجاست رفتم وارد شدم یک پسر با پوست برنزه چشم های عسلی که اسمش
نینو بود دیدم که کنارش یک دختر میشد گفت تقریبا شبیه همدیگه بودن
پوشم رو دادم بهش بهم گفت:
انگلیسی بلدی؟
- بله بلدم
سن؟
- 19
خب میتونی کارت رو امروز شروع کنی و کار تو حسابدار رییس هست
- ممنونم و اتاق من کجاست؟
بیا اینم کلید اتاقت
- ممنون فقط رییس کِی تشریف میارن؟
تقریبا یک ربع دیگه
- اها خدانگهدار
خدانگهدار
از اون جا بیرون اومدم و وارد اتاقم شدم اتاق من طبقه 15 بود رو به رو اتاق رییس
خیلی خوشحال بودم که توی شرکتی که دوست دارم استخدام شدم و شروع کردم به تمیز کردن
اتاق.
ادرین*****
وارد شرکت شدم همه کارمند ها و منشی ها حتی سریدار درمورد چیزی
صحب میکردن من هم میخواستم بفهمم که چه اتفاقی افتاده هرکی رد میشد یک چیزی
میگفت:
- اون دختره خیلی خوشگله حتی بدون ارایش!
- من تازه شنیدم میگن اگر رییس اون رو ببینه حتما عاشقش میشه
- میگن عاشق رنگ بنفشه و هم زیاد با کسی صحبت نمیکنه و دختر خیلی مرموزیه
- خوشبحالش اتاقش رو به رو اتاق رییسه اگه من چاش بودم همش دور و برش بودم و کاری میکردم عاشقم بشه!
- کارمند های مرد: خیلی دختر خوشگلیه لامصب هیچ کس نمیتونه باهاش هم سطح باشه
- میگن سرش چند بار دعوا شده.
پس فهمیدم که قضیه یمم دختر در میونه که همه دارن این رو میگن. والا یم جوری میگن انگار دختره شاه پریونه
دکمه اسانسور رو زدم و طبقه 15 رو زدم بعد از چند دقیقه رسیدم در اسانسور که باز شد با چهره دختری که دیدم
داشتم شاخ درمیاوردم اون.....اون............اون...........اون
_________________________
خب بچه ها این پارت هم تموم شد امیدوارم که خوشتون اومده باشه
حتما نظر بدید که رمانم قشنگه یا نه
برای بعدی بالای 14 تا باشه .