مخفیانه پارت11

Ava Ava Ava · 1401/07/02 23:49 · خواندن 3 دقیقه

ببخشید بچه ها پارت ندادم ولی الان برید بخونید.  و ممنون بابت کامنت ها

برین ببینم چه میکنین؟

 

الکساندر****

مرینت بفهم من دوست دارم چرا نمیفهمی نمیخوام 

کسی تورو از من بگیره حتی اون ادرین عوضی

اون داخل شرطش باخت واسه همین

اون کار ها رو با تو انجام داد خب پس 

او قصد بدی نداره ولی میخوام مال خودم باشی 

میدونی هر وقت عاشق بشی دیگه کنترل خودت رو نداری!

مرینت من رو داشت با بغض نگاه میکرد به حرف هام 

گوش میداد . من باید این رو بهش میگفتم 

چون اگه بعدا میفهمید از من جدا میشد و با  اون 

عوضی میرفت . 

مرینت****

من الکساندر اصلا برام خیلی سخته این همه حقیقت رو 

بفهمم پس فعلا خودتو ادرین دنبالم نیاین تا ببینم چی میشه

چون ادرین اصلا انتظار نداشتم باهام اون کار رو بکنه

چون من خیلی دوسش داشتم(با این جمله مرینت الکساندر صورتش غمگین میشه

و سرش رو میده پایین) (و الان مرینت دستش رو روی صورت الکساندر میزاره و شروع 

به صحبت میشه)ببین الکساندر نه میخوام تورو ناراحت کنم نه ادرین پس بدون

قضیه هنوز قطعی نیست و (و بغضش میشنه و یک اشک روی صورتش

میشینه) الکساندر من تو رو......تو رو....دوست دارم و نمیخوام ناراحتیت 

رو ببینم پس ناراحت نباش. الکساندر توی همون حالت: باشه بخاطر تو هم صبر میکنم هم ناراحت  نمیشم.

ادرین*******

پشت دیوار بودم تا بفهمم چی میگن وقتی مرینت اون جمله رو گفت(که تورو دوست دارم) منم رفتم پشت

سره الکساندر دستم رو روشونه ش گزاشتم بعد برگشت سمتم و ب عصبانیت شروع به 

حرف زدن کردن( لباس ادرین یک پیراهن دکمه دار بدون کت و با کروات مشکی و شلوار مشکی

میتونین تو گوگل بزنین براتون بیاد) ادرین داشتی اینجا چه غلطی میکردی؟ میشینی حرف های منو 

نامزدم رو گوش میکنی؟ من هم با پوز خند: هه نامزدت؟ (دستش رو روی چونه مرینت میزاره) فکر نمیکردم

اینقدر زود نامزد شده باشین و تو خانم دوپنگ چنگ تو حق نداری با اون حرف بزنی پس با الکساندر

هم نبُر هم بدوز چون قضیه اینجور پیش نمیره . و تو الکساندر اگه بفهمم دور وره این خانم بگردی 

میدونی باهات چکار میکنم؟ زندگیتو به اتیش میکشم الکساندر الان هم باهات کاری ندارم چون مرینت 

اینجاس مگرنه الان تو مُرده بودی و یک  جا خاکت میکردم خب. من از خدمتتون مرخص میشم.

مرینت***

من اینقدر با تعجب داشتم  ادرین رو نگاه میکردم اخه چطور تونست با الکساندر اینطور حرف بزنه

عجب اعتماد به نفسی هم داره برعکس من که نمیتونم اصلا باهاش یک کلام درست حسابی صحبت 

کنم.الکساندر هنوز تو شک بود که چند بار صداش کردم نشنید و چند بار دستم رو جلوی صورتش 

تککون دادم صورتش خیلی جذاب بود ولی باید حواسم به ادرین هم می بود بعد گفت

جانم من کمی سرخ شدم ولی ادامه صحبتم رو کردم:الکساندر من هم هنوز نمیتونم 

اون  حرف هارو متوجه خودم کنم پس به خودمون نباید سخت بگیریم بدون 

همیشه یک چاره ای هست و باید صبر کنیم تا ببینیم ادرین یکک فرصت دیگه ای هم 

میده؟ من باید برم مراقب خودت باش خواهش میکنم بلایی سر خودت نیار .

---------------------------------------

بچه ها این پارت هم تموم شد امیدوارم طولانی بوده باشه. 

و ببخشید طول کشید اخه واسه مدرسه بود .

حتما حدس بزنید چه اتفاقی قراره بوفته.

پارت بعد بالای 14 تا باشه