پارت ۶ رمان من +تو =ما

R.m R.m R.m · 1401/06/27 20:13 · خواندن 3 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب~

______________

مرینت 

توی اتاقم نشسته بودم و اهنگ گوش میکردم که صدای در امد هندزفری رو از گوشم در اواردم و گفتم : فرمایید 

ناتالی در رو باز کرد و امد تو و گفت : شام امادس 

من : پدرم هم هست؟

ناتالی : بله 

من : باشه برو 

اهنگ رو قطع کردم و رفتم پایین سر میز نشستم 

پدر : مرینت فردا معلم زبان چینیت برای جبرانی میاد 

من : باشه 

عذام رو خوردم که یاد حرف ادرین افتادم 

من : پدر من میتونم واسه چند روز برم مسافرت ؟

پدر : برای چی

من : توی خونه خیلی خسته شدم میرم ویلای تابستونی که حال و هوام عوض بشه 

پدر : با کاگامی برید 

من : اخه من میخوام تنها باشم 

پدر : فراموش نکن که تو هنوز ۱۸ سالته 

من : چشم پدر با کاگامی میرم 

کاگامی هم نگاهی به من کرد و گفت: کی؟

من : فردا تصمیم میگیریم 

کاگامی : من دو روز بیشتر نمیتونم بمونم 

من : باشه زور برمیگردیم 

____________

ادرین 

روبه روی کهفه نشسته بودم و منتظر مرینت بودم یک روزه خبری ازش نیست امروز هم خانوادم میان دیگه وقت نداشتم یه نگاه دیگه به کافه انداختم که یک نفر با موهای بنفش رو دیدم که انگار داشت دنبال کسی میگشت 

سری پاشدم و رفتم سمتش 

من : مرینت؟

مرینت برگشت سمت من و گفت : اینجایی

من : جورش کردی؟

مرینت: اره 

نفس عمیقی کشیدم و گفتم : اخیش 

امروز میان باید سری بریم انجا 

مرینت : فقط یه مشکلی هست 

من : چی؟

به یک نفر اشاره کرد و گفت : خاهرم هم هست 

من : چی!!! اونو دیگه چرا اواردی 

مرینت : اگر اون نمیومد پدرم ننیزاشت بیام 

من : اه باشه حالا یه کاریش میکنم زود باش بیا بریم 

رفتم سمتش دستم رو دراز کردم و  گفتم : سلام ابجی کاگامی مرینت خیلی از شما تعریف کرده بود خیلی خوشحالم که میبینمتون 

او فقط بهم اخم کرد منم دستم رو انداختم و گفتم : باشه دست نده 

فلیکس ! بیا بریم 

مرینت: توهم که تنها نیستی 

فلیکس اومد پیشم و گفتم : من بدون اون هیچ جا نمیرم 

مرینت : اهان 

______________________

جلوی یک ساختمون خیلی قشنگ و بزرگ وایساده بودیم 

من : واییی!!! اینجاس !!!من تو خواب هم همچین خونه ای نداشتم !!!

زود باش در رو باز کن 

مرینت در رو باز کرد و رفتیم تو توش هم به اندازه بیرونش قشنگ بود 

کاگامی : مرینت اینا هم میان !

مرینت : امنم

من : بله ابجی خانوم هم خونه ایم 

مرینت : بیا تو برو توی اتاقت من درستش میکنم 

کاگامی رو برد بالا

من : چطوره فلیکس ؟

خونمم بهم میاد ؟

فلیکس : عالیه داداش خیلی میاد 

من : خب دیگه بسه الان میرسن 

گوشی رو برداشتم و به مامانم زنگ زدم 

من : الو 

مامان : الو 

من : جایین ؟رسیدین؟

مامان : یکم دیگه میرسیم 

من : باشه خداحافظ

مامان : خداحافظ

 

2822 کاراکتر 

چون گفتید کمه بیشتر دادم