پارت ۴ رمان من +تو =ما
بفرمایید ادامه مطلب
ادرین
من : اخه واسه چی میخاین بیاین اینجا!!
مامان: که تو رو ببینیم
من : خب ما تلفنی باهم حرف میزنیم نیاز نیست این همه راه رو بیاین !
مامان : دلم برات تنگ شده میخوام ببینمت تتو خوشحال نشدی؟
من : چرا خوشحال شدم
مامان : تو خونه داری
من پوزخندی زدم و گفتم : اره یه خونه خیلی بزرگ دارم
مامان : افرین به پسر باهوشم !
من : من دیگه باید برم
مامان : برو پسرم خداحافظ
من : خداحافظ
گوشی رو قطع کردم و دادم به فلیکس
فلیکس : چکار میکنی داداش؟
من : چه بدونم تازه گفتم خونه هم دارم !
فلیکس: داداش من پیشتم باهم حلش میکنیم
من : ممنون داداش
مرینت
توی اتاق نشسته بودم که صدای در امد
من : بیا تو
ناتالی امد تو و گفت : پدرتون میخان باهاتون غذا بخورن
من : کی پدرم؟
ناتالی: بله
من : باشه برو منم میام
رفتم پایین دیدم ناتالی شوخی نمیکنه و پدرم سر میزه