پارت ۴ رمان من +تو =ما

R.m R.m R.m · 1401/06/26 19:21 · خواندن 1 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب 

ادرین 

من : اخه واسه چی میخاین بیاین اینجا!! 

مامان: که تو رو ببینیم 

من : خب ما تلفنی باهم حرف میزنیم نیاز نیست این همه راه رو بیاین !

مامان : دلم برات تنگ شده میخوام ببینمت  تتو خوشحال نشدی؟

من : چرا خوشحال شدم 

مامان : تو خونه داری 

من پوزخندی زدم و گفتم : اره یه خونه خیلی بزرگ دارم 

مامان : افرین به پسر باهوشم !

من : من دیگه باید برم 

مامان : برو پسرم خداحافظ

من : خداحافظ

گوشی رو قطع کردم و دادم به فلیکس 

فلیکس : چکار میکنی داداش؟

من : چه بدونم تازه گفتم خونه هم دارم !

فلیکس: داداش من پیشتم باهم حلش میکنیم 

من : ممنون داداش 

 

مرینت 

توی اتاق نشسته بودم که صدای در امد 

من : بیا تو 

ناتالی امد تو و گفت : پدرتون میخان باهاتون غذا بخورن 

من : کی پدرم؟

ناتالی: بله

من : باشه برو منم میام

رفتم پایین دیدم ناتالی شوخی نمیکنه و پدرم سر میزه