رویایی بودی که...

butterfly⛓️🔪 butterfly⛓️🔪 butterfly⛓️🔪 · 1401/04/30 12:50 · خواندن 8 دقیقه

پارت نمد چند

کاور نمیاد مجبورم اینو بزارم😮‍💨💔

الیا به بیرون اتاق خیره شد
که یه لحظه متعجب شد (#゚Д゚)

مریـــــــــنت 🐞

_چته الی پلنگه
برگشت بهم نگاه کرد
با فردی که وارد اتاق شد یه خنده ای کردم
~مردشورتو ببرم عنتر تو با این بزغاله قرار داد بستـــــــــــــی
این بستی رو با جیغ فرا صورتی گفت که کل شرکت رفت تو حالت کما
دستمال خونیمو از رو لبم ورداشتن و پرت کردم سمتش
_خفه شو
~پس بگو
_چیو
~میخواستی اینو بهم گزارش بدی نه؟
_یس
همون لحظه گوشیم زنگ خورد
بدون نگاه کردم به صحفه جواب دادم
_یس
+خل و چل منتظرتیما
_اوکیه فقط بزا این الی پلنگرو بیارم شرکت گذاشته رو سر واموندش
مایک یه خنده ای کرد و باشه ای گفت و قطع کرد
_برو پایین من الان میام
الیا که صورتش از حرص قرمز شده بود باشه ای گفت چشم غره نگاه کنان رفت
+چرا گوشه لبت اینجوری شده
_مقصر الیاست
اومد نزدیک و دستشو کشید روی زخم لبم
ازش فاصله گرفتم
نه به اون رفتارای 3سال پیشش نه به عاشق بازی الانش
از ادم دورو متنفرم
به سمت در رفتم و فوران از اتاق خارج شدم
از پله ها رفتم پایین و وارد اسانسور شدم
این لوکا لعنتی هم که همش تو این اسانسور اینجور پلاسه
مرتیکه گشادیش میشه از پله استفاده کنه
+خانوم دوپن
بعدش یه پوز خندی زد و ادامه داد
+خیـــــلی عوض شدی فک میکردم دست و پا چلفتی تر از اونی باشی که بتونی یه شرکت و اداره کنی
_ادمارو از ظاهر قضاوت نکن استیفن
اسانسور وایساد و من فوران ازش خارج شدم
چه قلطی کردم که قبول کردم
***
وارد رستوران شدیم
همون لحظه مایک و کیم از پشت مارو چسبیدن
_عنتر ولم کن الان همه دارن مارو نگاه میکنن
~نگاه کنن چی میشه مگه ابجیمو بغل کنم
به الیا که موهای کیم و چسبیده بود نگاه کردمو یه بشکونم از مایک گرفتم
قرمز شد
یه پس گردنی زدم بهش و دستشو پیچوندم و خندیدم
_بگو قلط خوردم ولت کنم
~یه ورژن عوض شده کردم خوردمه؟!
_ببند
بعدش ولش کردم
رفتیم سمت یه میز 4نفره و اونجا نشستیم
همه یه پیتزا مخلوط سفارش دادیم
من خوردم تموم کردم و به 3تا خل و چل  نگاه کردم
در رستوران باز شد و ادرین با یه دختر وارد شد
با دقت که نگاه کردم دیدم اون لایلاست
خندیدم ฅ^•ﻌ•^ฅ
توجه ادرین به سمت ما جلب شد و اومد سمت ما و لایلا پشت سرش
+هعی دنیا چقد کوچیکه
~شما کی باشی
مایک اخماش توهم بود و به ادرین نگاه میکرد
+به تو مربوط نمیشه
مایک بلند شد و به سمت میز مدیریت رفت و به مدیر اونجا که پسر عموش بود یه چیزایی گفت
اونام با ینفر اومدنو ادرین و لایلا رو مودبانه شوت کردن بیرون
o(^-^o)(o^-^)o
***
رسیدیم خونه و من روی تخت ولو شدم و تو افکار خودم غرق شدم
نمیدونم چرا قلبم هنوز بیقراره
من که اون روانی فراموش کردم
چرا اخه باید این بلا سر من بیاد
من نمیخوام دوباره عاشقی رو تجربه کنم
نمیخوام
من دیونش بودم ولی نمیخوام دیگه باشم
توی این افکار بودم که به دنیای بی خبری رفتم

با مشت و لگد الیا بیدار شدم
چشمام قرمز بودن
به نات یه زنگ زدم که ادرین ورداشت
+امرتون
_امروز نمیام شرکت حالم خوش نیس
+چرا میری تو رو در وایسی
_هن
+بگو که دلت نمیخواد منو لایلا رو ببینی
_از لج شمام شده باشه میام
قطع کردم و پاشدم رفتم مستراب
مسواک زدم و دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون
یه هودی قرمز با یه شلوار 6جیب سیاه پوشیدم
موهامو شونه کردم و یه چنتا لمه زدم بهشون
یه کرم پودر زدمو پنکیک روشن زدم و رژ قرمز جیغ زدم
ریمل زدم و یه سایه قرمز کشیدم زیر چشام ولی خیلی کم چون انگار گریه کردم
حدودا 1ساعت طول کشید تا کامل حاضر بشم و صبحونه بخورم
***
وارد شرکت شدم
همه چشاشونو روی من زوم کرده بودن
به سمت لایلا رفتم و یه چنتا ازش کاغذ گرفتم و رفتم سمت اتاقم
سرمو انداخته بودم پایین و راه میرفتم
درو باز کردم وارد اتاقم شدم
در و کشیدم و قفل کردم و سرمو اوردم بالا
با دیدن ادرین که نشسته روی صندلیم شکه شدم
بلند شد و اومد سمتم دستشو دراز کرد که باهاش دست بدم
منم بدون هیچ حرفی باهاش دست دادم و دور زدم و رفتم قفل درو باز کردم
و به سمت صندلیم رفتم و نشستم روش
ادرین هم اومد و یه صندلی گذاشت رو به روم نشست
نگاهش صاف سمت من بود
منم بی تفاوت بهش شروع کردم به طراحی یه لباس مجلسی قرمز
همش ازم سوال میکرد مثلا:
_چرا این قسمتو اینجوری میکشی
_این قسمتش و چرا این رنگی کردی
_مدرکتو از کودوم دانشگاه گرفتی اخه
به سوال اخرش خندیدم
(。◕‿◕。)
یه لبخند زد
گوشیم زنگ خورد اسم مایک نمایان شد
_بله
~جوونذ ایکال خانوم
_بنال ببینم باز چی شده نره خر گربه سگ
~کلاغا گفتن امروز تیپ زدی عنتر جونم
_کودوم کلاغ گفتـــــــــــــــــــه
~خب کر شدم ایکال الی پلنگه گفت
_بش
~میخواستی دل کیو ببری
_ببر بابا کارتو بگو
~عصر قراره بریم خرید واسه مراسم عقد یکی از فامیلا
_خب
~توام باید بیای
_باشه خدافظ
عنتر بلد نیس خدافظی کنه قطع کرد
ادرین داشت به ظاهر به نقاشیم نگاه میکرد اما مشخص بود تمام حواسش به من بود
+قشنگه
_هوم
بلند شد و رفت سمت پنجره
یکم بیرونو نگاه کرد
یوقت چیزی از دهنم در رفت که خودمم شکه شدم.
جوری که دلم میخواست فرار کنم
_تو لایلا واقعا باهم دوست شدید؟
بلند خندید
+واقعا متوجه شباهت منو اون نشدی
_نه چطور
اومد و خم شد رو صورتم
نوک بینیش به بینیم خورد
گونه هام گل انداختن (๑•﹏•)
+پس بهتره بیشتر دقت کنی
بعد با دستش روی موهام دست کشید
دوباره رفت پشت پنجره
+خیلی عوض شدی
_هوم
+لطفا بیشتر از این عوض نشو واسم غریبه شدی
_مگه اشنا بودیم
+خب مرینت منو تو قبلا...
_لطفا حرف قبل و نزن اونموقع هام تو اصلا بهم اهمیت نمیدادی و من ففط واسه اینکه تو بتونی از شر اون دختر عمت خلاص بشی قبول کردم
+که اینطور
به دیوار تکه داد و دستاشو توی هم قفل کرد
یبار دیگه براندازش کردم
در زده شد
_بیا تو
لوکا با لایلا اومدن داخل و لایلا با یه حرکت قافلگیرانه پرید بغل ادرین
+هههههوشه دختر لجن یکم ارومتر ترکیدم
: داداش خب امروز ندیدمت شبم نیومدی خونه
چشام بزرگ شدن با شتاب برگشتم به سمتشون
ادرین هم که چشاش رو عکس العمل من زوم رود خندید و مچ دست لایلا رو چسبید و کشیدم عقب و یه پسی بهش زد
+تو کی میخوای ادم بشی
تا لایلا خواست جواب بده من طرفشو گرفتم
_فرشته ها که ادم نمیشن
بعد یا چشمک نامحسوس به لایلا زدم که صدای نچ نچ لوکا در اومد
~تورو خدا ببین ادرین چه پپسی هایی واسه هم باز میکنن
ادرین با خنده سرشو تکون داد و گفت
+اصلا من کپ کردم
این بار لایلا که منو طرف خودش دید یه پس گردنی محکم به ادرین زد که صداش عین تبل پخش شد
بعد فرار کرد اومد سمت من
ادرین به سمتش هجوم اورد
منم دستمو گرفتم سمتش که تا خورد بهش رفت عقب
+چرا طرف اونو میگیری
_چون عشقم میکشه
خواست اینبار یه بلایی سر من بیاره که محکم 2تا پسی زدم بهش و یه مشتم زدم تو شکمش که عربده چیه قشنگ داشت عرعر میکرد
اگ صداش و ضبط میکردمو واسه هر کسی پلی میکردم میگفت صدای خر در حال زایمانه
o(╥﹏╥)o از اینکه زدمش عذاب وجدان داشتم
ادرین پخش زمین شد و لباساش خاکی شد
+من تسلیم تورو خدا دیگه نزن
ریز خندیدم و لایلا دستشو به علامت بزن قدش اورد بالا
منم محکم زدم تو دستش که در محکم باز شد
پشمام همه پر پر شدن
الیا بود و با 2تا چیپس توی دستش اومد تو
#گلتون  کم بودا اونم اضافه شد بزغاله های من
همه زدیم زیر خنده که نات با صورتی شبیه میت  و لنگ لنگان وارد شد
٪ایکال تورو جان هر کی دوست داری دیگه فک فامیلتو نیار بخدا از خودت روانی ترن
مدادم پرت کردم سمتش
_روانی خودتی منشعت رفتارته کردارته خودتی عمته
نچ نچی کرد و و لنگ زنان اومد سمت لوکا و یه پسی زد بهش
*گوسفند منو چرا میزنی
نات یکی دیگه خوابوند پس گردنش که گمونم گردن لوکا جا به جا شد
٪میمون اخه درسته من یه خانوم و بزنم؟
لوکا سری تکون داد و گفت
*شفا شفا شفا