💔از تنفر تا عاشقی دوباره💞 پارت هشتم

Marinette Marinette Marinette · 1401/02/19 16:59 · خواندن 2 دقیقه

سیلام

برید ادامه

 

 

 

 

 

از زبون مری هنوز:
گفت: ببخشید من شما رو جایی ندیدم؟!
با این حرفش عرق سردی رو پیشونیم نشست... دقیقا اون سوالی رو که نباید میپرسید من وقتی دست و پامو گم میکنم اصلا نمیتونم دروغ بگم.. دروغه رو میگم ها ولی طرف باور نمیکنه و میفهمه دروغه... سعی کردم به خودم مسلط باشم
* نه.. امم فک نمیکنم جایی شما رو دیده باشم
ادرین انگار که . یه چیزی یادش اومده باشه چشماش یه لحظه گرد شد و دوباره به حالت عادی برگشت و یه پوزخند روی لبش نشست و گفت
- منو سیاه نکن مرینت من خودم خطم(درست نوشتم ایا؟!) این کارام
دوس نداشتم پیشش کم بیارم
پوزخندی زدم گفتم * اولا مرینت نه و مرینت خانم یا خانم دوپن.. در ضمن من اولین باریه که شما رو میبینم
-خب پس اگه یادت نمیاد میتونم کمکت کنم.... تو پاریس یه دبیرستان تیزهوشان هست که از پایه هفتم تا دوازدهم همه تو اون درس میخوندن(ببینید تو ایران یه همچین چیزیه الان من خودم دارم تو مدرسه تیزهوشان شهریار درس می خونم که از هفتم تا دوازدهم همه تو اوون مدرسه اند.. و اینجا هم همونطور.. حالا من نمیدونم فرانسه از این مدرسه ها داره یانه.. پس این چیزی که من گفتم واقعیت نداره،  خب تنک) من دو سال از تو بزرگ تر بودم و چند کلاس رو هم جهشی خوندم.. اون موقع تو تازه وارد مدرسه ماشده بودی.. تو هفتم بودی و منم یازدهم تجربی.. من همونموقع هم جذاب بودم (سقف شکستتتت 😐)  کلی دختر دور و برم بودن ولی تو بنظرم از همه خوشگل تر بودی... ولی رفتارت اصلا باهام درست نبود

 

 

اقا چون گفتن کمه این پارت رو هم دادم ولی ناموصن کامنت بدید

اگر هم گشاد بودید مثل من لایک کنید 

تنک باییی