💔از تنفر تا عاشقی دوباره💞پارت چهارم
های
مرسی بابت کامنت ها از این پارت به بعد سعی میکنم محدودیت کامنتی نذارم مگر اینکه واقعا پارت حساسی باشه😁
اوک برید ادامه
هنوزم از زبون مری:
دقیقا ساعت هشت و یک دقیقه و سی ویک... سی و دو.. سی و سه......... رسیدیم جلوی دانشگاه، همگی با عجله به سمت کلاس دوییدیم... هه.. هه هه(مثلا نفس نفس میزنه😐) اول یه تقه به در زدم و بعد وارد شدیم که با دیدن صندلی خالی استاد کلاه هامون رو انداختیم هوا، بعدم رفیتیم رو صندلیامون نشستیم من و الیا (کلا اینجا هم با الیا جور تره•-•) تو میز دوم ردیف سمت چپ نشستیم که دید خوبی به میز اگرست داش، الیس هم پیش ادرینا نشست... بعد از کمی فک زدن با الیا شیطنتم گل کرد و تصمیم گرفتم یه خورده سر به سر اگرست بزارم، میدونستم از این جور چیزا خوشش نمـیاد ولی خب به من چه🤷♀️ مشکل خودشه.. رفتم روی تخته یه کاریکاتور از اگرست کشیدم با دماغــی بسی گنده و چشمانی خوفناک و لبخندی دندون نما که تا بنا گوشش باز بود.. گوششم که از گوش فیلم بزرگ تر بود موهاشو فر فری و ژولیده پولیده کشیدم بچه ها تقریبا از خنده پخش زمین شده بودن.. تقریبا داشت تموم میشد که یکی از بچه ها با سرعت میک میک وارد کلاس شد و گفت اگراست اومد... با گفتن این جمله خودشو به سمت میزش شوت کرد منم خیلی سریع رفتم نشستم سر جام... نشستن من همانا و وارد شدن اگرستم همانا... به محض اینکه وارد شد چشمش به تخته افتاد که اتیشی شد... با خشم عجیبی گفت
امیدوارم خوشتون اومده باشه و..
ببخشید الان نمیتونم ادامه اش رو بدم..
به جاش فردا ساعت پنج دوتا پارت میدم(:
بای