دانشگاه نمایش
شاید ۳تا پارت داشت
آدرسشو که میگفت نوشت روی یه کاغذو داد دستم
یه نگاهی بهش انداختم آدرسش آشنا بود
جلوی خودش گوشیمو در آوردم و روی جی پی اس نگاه کردم
آدرس یه کافه بود
دقت که کردم زیر کاغذ یه شماره بود
-این شماره چیه
-بیخیال دختر اینو که الان همه دخترای کلاس از من میخوان
-نه که خیلی جذابی .خودم فهمیدم
از آدرس یه عکسی گرفتم جوری که شماره نیوفته
-شمارت ارزونیت ساعت ۴ اونجام
از کلاس اومدم بیرون که دخترا ریختن دورم
-چی میگفت .،ازش شمارشو گرفتی یا نه
داشتم کلافه میشدم
-گمشید اونور
توی ۱صدم و ثانیه دورم خالی شد باید این دخترارو کفری میکردم
پس برگشتم سر کلاس
-میدونستم پشیمون میشی،اونجا روی میزه
بهش نگاه کردم که از پنجره بیرونو نگاه میکرد
رفتم پای میزش و کاغذو ورداشتم
اما چرا به من .من که نفهمیدم
-چرا بین این همه دختر به من شمارتو دادی
یه نفس عمیق کشید
-چون تو متفاوتی
-منظورت چیه
-اینکه مثل اونا نیستی یعنی اینکه دیدی چجوری داشتن عکس میگرفتن ولی تو عین خیالتم نبود
-ولی فکر کردی که چی تو ذهنم میگذره؟
-مگه مهمه
یکم خندیدم
-من داشتم فکر میکردم چجوری باید سر کلاس زجر بدمت
بلند خندید
منم از کلاس اومدم بیرون و به سمت خونه رفتم
وقتی رسیدم کسی خونه نبود
یه یادداشت پیدا کردم
-مرینت ما شب میایم خونه ما خونه خانواده سزاریم خواستی بیا
یه زنگ زدم به مامانم
-مامان کجایی
-خونه آلیا
-آهان من نمیتونم بیام
-چرا
-خب با یه نفر قرار دارم ساعت ۴
-خیلی خب باشه
قطع کردم
(بابت مصنوعی بودن تماس ها ساری)
به ساعت نگاه کردم ۲ بود
فوران یه دوش گرفتم
لباسم خب یه چیزی باید میپوشیدم که در شان قرار باشه
پس استایل کژوال بهترین ایده برای قراره
(توی اسلایدر دوم هستش)
یه آرایش کوچیک کردم
ساعت ۱۵ دقیقه به ۴ از خونه در اومدم
و ۴ رسیدم اونجا
وارد کافه شدم که همه نگاه ها به سمتم چرخید
ناگهان یکی دستشو برد بالا
-اینجا
نگاه کردم که دیدم پروفسور مخ زنی اونجا نشسته