Without mother 💔 part 5 tentative بی مادر پارت ۵
ببخشید ۲ هفته بود پارت ندادم سفر بودیم
حالا برو ادامه
گریه...گریه....گریه
در دلش با خدای خودش حرف وگله میکرد.خیلی اوقات این کار را میکرد .از پنجره اتاق زیرشیروانی پرنده ها را که آزادانه پرواز میکردنند نگاه کرد و آرام گفت : خوش به حال شما پرنده های مهربون چقدر آزادید!من را نگاه کنید....
تق تق تق.در باز شد و اما با چهره ای شرمنده وارد اتاق شد. اما من و من کنان گفت : م..رینت..من از اذیت هایی که ... در..ح.قــ.ت کردم مت..اسف..م! راست..ش تو.. مادرت..ر..و از..دست داد..ی دیروز...خیلی برات مــتاسـفم..راستی تو همینجا به دنیا اومدی ! اینو میدونستی؟ اما حرفش رو قطع کرد ودر را بست و اومد و کنار مرینت روی تخت نشست و صحبتش را ادامه داد.آره تو اینجا به دنیا اومدی! در حقیقت پدر تو مدیر این هتل بوده و تو هم دختر پولداری و تازه توی بانک حسابی با نام خودت داری ! اون موقع مامان و بابای .. البته یک چیزی اینا مامان بابای من نیستن در اصل ! اینا مامان بابای ناتنی من هستن!خب حالا ادامه صحبتم مامان و بابای ناتنی ام و کلویی توی اینجا یک اتاق اجاره داشتن و برای پولش اینجا خدمتکار و کمکار بودن. اونها خوشحال بودن ولی یک نفرت از خانواده شما داشتن برای همین بابای تو رو مسموم کردن و کشتنش و خودشون رو با معجون تغییر جنسیت به شکل کسای دیگه ای درآوردن!!! مامانت و تو رو هم که حدود ۳ سالت بود رو بیرون انداختن و فقیر شدین! ببخشید اگه ناراحتت کردم و سرنوشت غم انگیزت رو برات گفتم. اما یک خوبی داره اینکه من در اصل خواهر تو ام ! آره تعجب نکن من خواهر دوقلو تو ام! اما خانواده کلویی من رو نگه داشتن و بزرگم کردن. این ظلم هایی هم که در حقت کردم به خاطر این بود که اگر من تورو اذیت نکنم بابا و مامان کلویی من رو تنبیه میکنن . من هم حساب در بانک دارم اما اونها نمیدونن!
مرینت با چهره ای بهت زده اما را نگاه میکرد و اما با ناخن هایش موهای بلوند مرینت را شانه میکرد. اما مرینت را درآغوش گرفت و آرام در گوشش گفت : دوستت دارم خواهرجون