من و تو تا ابد p17
خب بچه ها درسته این پارت ها رایگانه اما..... از این به بعد شرط داریم
لایک ها باید به ۵ تا برسه
نظرات به ۴ تا
دیگه تخفیف دادم
پس از این به بعد اینجوری میمونه
راستی ۳ تا پارت خوبه
نترسید بچه ها پارت میدم اما باید به این اعداد برسه
فردا ی آن روز
رفتم تو شرکت و رفتم تو دفترم که یکی در زد
مرینت:بیا تو
لوکا بود اومد تو و نشست رو به روم
مرینت:خب کار داشتی
لوکا:بله اومدم جواب رو بگیرم
مرینت:آهان خب...
لوکا:خب...
مرینت:قبول ولی بای قول بدی که هیج وقت ناراحتم نکنی
لوکا:واااایی وری وری وری وری نایس تنکی اره خوش مزه تر از آیس پکی (من:لوکا جان صنعتی و صنتی رو باهم زدی؟؟)
خندیدم
و بعد رفت بیرون
خب اینم از این
ولی هنوز مطمئن نیستم که کار درستی کرده باشم
وللش تو که کلی شکست عشقی خوردی فوقش اینم میاد روش
********
۳ سال بعد
********
از دید آدرین
اعصابم خورد بود
گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به دانژرکور
بوق بوق
دانژرکور:بفرمایید آقای آگرست
آدرین:سلام من می خوام استعفاء بدم
دانژرکور:ولی آقای آگرست ...
آدرین:ولی بی ولی شما با این کارتون زندگی منو نابود کردید من برای همیشه استعفاء میدم
با عصبانیت تمام گوشی رو قطع کردم
کریس(دوستشه):حالا چرا این قدر عصبانی هستی به اعصابت مسلط باش پسر
یکم آروم شدم و گفتم
آدرین:ولی آخه چجوری این کار مسخره کل زندگی من رو نابود کرد اگه زود تر از این گار استعفاء میدادم الان ۳ سال بود که با مرینت ازدواج کرده بودم
کریس:دوباره اسم اون دختر رو آوردی بابا آدرین ولش کن این همه دختر تو جهانن حالا تو چرا گیر دادی به همین
آدرین:تو متوجه نمیشی کریس این دختر همه ی زندگی منه
کریس:ولی باور کن اون دختر دیگه تو رو فراموش کرده و رفته دنبال یکی دیگه شرط میبندم که الان ازدواج کرده و سالی یک بار هم به تو فکر نمی کنی
آدرین:برام مهم نی بهم فکر نکنه حق داره
کریس:الان ۳ سال گذشته اون حتی یک بار هم بهت زنگ نزد و حتی حاضر نشد که باهات بیاد پس تو هم ولش کن برو برای خودت به زندگی دیگه دست پا کن و از این پکری در بیا
آدرین:اصلا برای من مهم نی اون شاید الان ازدواج کرده باشه و صاحب بچه باشه من براش آرزو ی خوش بختی می دونم که اون دیگه منو دوست نداره و منو نمی خواد ولی من دلم پر میزنه که فقط یک بار فقط فقط یک بار دیگه ببینمش همین فقط می خوای ببینمش جرمه؟؟
کریس:ببین رفیق بیخیالش شو الان اگه بری ببینیش شاید تو از دیدنش خوش حال بشی ولی اون نه و حتی ممکنه بهت چیزی بگه که غرورت بشکنه و آرزو می کردی که ای کاش هیچ وقت نمی دیدیش
آدرین:اه نمی دونم
کریس:آدرین تو الان یه مدل معرفی کسی که دخترا خودش رو برات می کشن
آدرین:هه اره ولی اون را من رو به خاطر خودم دوست ندارن ولی ولی مرینت من رو به خاطر خودم دوست داشت
(خب من یه توضیح بدم:آدرین تو یه مهمونی با کریس آشنا میشه کریس شرکت طراحی لباس داشته وقتی با آدرین آشنا میشه از قیافه خوشش میاد و اون رو یکی از مدل های شرکتش می کنه و الان آدرین یه مدل هست)
کریس:آه آدرین خیلی دوست داری ببینیش؟
آدرین:بیش تر از چیزی که فکر کنی
کریس:حالا که این قدر دوست داری من تو رو به یه شرکت دیگه تو پاریس می فرستم تا بتونی مرینت رو ببینی
آدرین:چییی واقعا این کار رو می کنی؟؟
کریس:اگه تو بخوای البته
آدرین:معلومه که می خوام وااای کریس عاشقتم
کریس:ولی یه شرطی داره
آدرین:هرچی باشه قبول می کنن
کریس:اگه رفتی اون جا و دیدی که مرینت ازدواج کرده و این ها به محض این که دیدیش باید برگردی و دیگه هیچ حرفی در مورد مرینت نزنی یعنی به کلی فراموشش کنی قبول؟
آدرین:آه باشه قبوله
کریس:اوکی پس دو روز دیگه شما در پاریس قرار داری
آدرین:واقعا ازت ممنونم رفیق
********
۲ روز بعد
********
از دید مرینت
امروز جمعه بود و تعطیل بودم
با گوشیم رفته بودم تو اینستا و داشتم می گشتم که یکی زنگ زد
به شمارش نگاه کردم...