عشق پایان نداره

ℋ𝒶𝒹𝒾𝓈 ℋ𝒶𝒹𝒾𝓈 ℋ𝒶𝒹𝒾𝓈 · 1400/12/25 13:05 · خواندن 2 دقیقه

سلام ماری هستم نویسنده جدید ملقب به مارمولک حدیث هم میتونید صدام بزنیداین از پارت اول داستانم برید ادامه

پارت اول
با عصبانیت به گربه سیاه نگاه کردم و سرش داد کشیدم 
بخاطررررر ابراز علاقه بیجای تو نزدیک بود اکومارو از دست بدم چراااااا نمیفهمی من دوستتتتتتت ندارم گربه احمق کاش استاد فو تو رو انتخواب نمیکرد کاش یک همکار بهتر داشتم
هلش دادم اونور و به سمت خونه رفتم
تیکی  spots off 
«علامت تیکی☆» 
☆ مرینت به نظرت رفتارت بد نبود 
ـ با عصبانیت لیوان و پرت کردم رو زمین. تیکی ادرینم با من همینجوری رفتار کرد هروقت خواستم باهاش صحبت کنم من و نادیده گرفت اون گربه احمق هم باید همینجوری باهاش رفتار کنم 
تیکی:  اما
ـ تیکی نمیخوام چیزی بشنوم 
سرم و گزاشتم رو بالشت از این به بعد میدونم با ادرین هم چجوری رفتار کنم
دینگگگگگگگگگگگگگگگگ
شق پوف از تخت افتادم پایین سریع پاشدم لباسام و پوشیدم 
ـ مامان بابا من رفتم 
سابین: صبحانه چی دخترمممم
ـ نمیخورم مامان دیرم شده 
سابین: صبر کن بیا این ماکارونارو بگیر 
ـ بوسیدمش مرسی مامان 
بابا هم بوسیدم خداحافظ بابا
سریع دویدم به سمت مدرسه 
ادرین: سلام مرینت 
با سردترین لحن ممکن گفتم 
سلام ادرین و از کنارش گذشتم 
«ادرین» 
چرا مرینت انقدر رفتارش سرد بود وای خدای من 
ذهنم رفت به دیروز
مرینت:  س.. س. لام  ادرین
میشه باهات قرف بزنم یعنی حرف بزم
راستش ادرین وقتشه بگم من تو رو د.. و ــست دارم 
رفتم تو شوک
همون موقع یک شرور اومد 
وقت نبود فکر  کنم سریع گفتم
ام مرینت کاگامی اومده کارم داره بعدا باهم حرف میزنیم و دویدم سمت شرور 

دستم و به سرم گرفتم خدایا من چیکار کردم دل اون دختر مهربون و شکستم  پوزخندی زدم اونم برایچی برای این که زودتر دختری و ببینم که خودش پا گذاشت رو قلبم برای چندمین بار قلبم و شکوند باید از دل مرینت در بیارم.