Without mother 💔 part 4 tentative بی مادر پارت ۴
ادامه
بگومگو اما وکلویی سردسبتبندی که واقعا مال مرینت بود و اون رو ندزدیده بودادامه داشت .یک دفعه اما گفت : کلویی بس کن ! اینقدر مشغول دعوا شدیم مری زشته رفت ! دستبند هم با خودش برد !
مری زشته لقبی بود که اما روی مرینت گذاشته بود ! مرینت واقعا خودش را تحمل می کرد تا چیزی نگوید ولی دیگر برای او عادت شده بود. کلویی لقب برگ چغندر را روی او گذاشته بود. برعکس آن اول ها که اما و مرینت و کلویی باهم همبازی و دوست بودنند الان ..... میشودگفت دشمن شده بودند!
مثل همیشهآقای بورزوآ موی دخترانش را شانه می کردو قربان صدقه آنها میرفت تا اینکه مثل همیشه برای هتل نامه آمد و آقای بورژوا به مرینت گفت تا نامه ها رابیاورد. مرینت از قسمت نامه ها نامه ها را آوردو اسم های راخواند . روی یکی نوشته شده بود برای خانم دوپن چنگ. اما تا مرینت میخواست آن رابخواندو باز کند اما از دستش قاپید و گرفت ونگذاشت نامه را مرینت بخواند ! و زود گفت بابا بابا یکی برای مرینت نامه فرستاده! اخه کی برای اون نامه میفرسته ؟! دختره بی مصرف ! اقای بورژوا حرف اما را تایید کرد و گفت مثل مامان و بابای گورشده اش بی مصرف و بی فایده و اسکل و مشنگه ! وقتی خود مامان باباهه سگ بودن توله شون هم سگه ! مرینت با خشم و داد گفت: مامان من زنده اس! و مامان و بابای مهربونم بی مصرف و اسکل و مشنگ نیستن ! خودتون مشنگ و اسکل و بی مصرفین و اجدادتون !و تند دوید و روی تخت قدیمی خود پرید و صدای قیژژ تخت بلند شد. مرینت زانوهای خود را در بغل گرفت و آرام گریه میکرد!
ببخشید پارت های داستانم کلا کمه ! آخه جدیدا یکم سرم شلوغه و درسهام زیاد شده