تا ابد کنارت میمونم💕 p3

𝖵𝖨𝖮𝖫𝖤𝖳 𝖵𝖨𝖮𝖫𝖤𝖳 𝖵𝖨𝖮𝖫𝖤𝖳 · 1400/12/19 11:36 · خواندن 2 دقیقه

بپرید ادامه توت فرنگیام🍓👩‍🦯

تا ابد کنارت میمونم💕

 

پارت دوم

 

 

مرینت

توی پله های قصر نشسته بودم و عکسای بچگیم رو تماشا میکردم

چقد دوران خوبی بود..بدون هیچ دغدغه ای.. 

کاش دوباره به اون دوران برگردم..اون دوران زیبا

دوران خوش گذرونی ها..کاش دوباره روزی بیاد که خانوادم دوباره این خاطرات رو تو ذهنم ثبت کنم

غرق تماشای اون عکسا بودم که احساس کردم کسی اومد کنارم نشست

آدرین بود

تنها و بهترین دوستی که داشتم

چون پدر و مادر آدرین فوت شدن،اون پیش ما زندگی میکنه

اونم مث من،انگار خیلی دوست داشت بیشتر تماشا کنه

صفحه رو ورق زدم

با دقت به عکسا نگاه میکرد..یهو دستش رو روی یه نفر نشون داد و گفت:ببین این منم..این یکیم تویی.خیلی با الان فرق کردیم درسته؟

+آره درسته

 

به صفحه بعد و بعد و بعد ورق زدم و باهم تماشاشون میکردیم

یهو یه نگهبان با چهره نگران رو به ما کرد و گفت:یه خبر بد براتون دارم! 

من که منتظر شنیدنش بودم با عجله گفتم:چی؟؟؟

گفت:متاسفانه فرمانروا و ملکه هردو حالشون خیلی خرابه و امکان داره فوت بشن!

باعجله به سمت اتاق طبیب حرکت کردیم..

قلبم تند تند میزد..اگه براشون اتفاقی بیوفته چی؟

به اتاق رسیدم و دیدم طبیب داخل اتاق مشغولِ کارشه..

منتظر موندم تا کارش تموم شه..وقتی بیرون اومد پرسیدم:طبیب حالشون چطوره؟امکان داره جون سالم به در ببرن؟ 

گفت:حالشون خیلی بده..احتمالش ضعیفه

من دیدم فرمانروا و ملکه بر اثر چاقو خوردگی این اتفاق براشون افتاده!

امکان داره بهبود پیدا کنن

من همه‌ی سیع و تلاشم رو میکنم تا درمانشون کنم

+ممنون

 

آدرین گفت:نگران نباش..مطمعنم خوب میشن

چند دقیقه دیگه منتظر موندم تا خبرشون رو بهم اعلام کنن

 

بعد از تقریبا ۳۰ دقیقه دیدم دوباره طبیب اومد

آدرین گفت:خب چی شد؟!

طبیب گفت:متاسفم..متاسفانه(عجب ترکیبی)فوت شدند

به طرف اتاق طبیب حرکت کردم و با گریه گفتم:

مامان..بابا..شما که نمیخواین منو تنها بزارین

خواهش میکنم بیدار شین خواهش میکنم

خواههههههش میکنممممممممم

-مرینت..درکت میکنم..ولی این کارا فایده نداره

بجاش چندتا صلوات بفرست روحشون شاد شه

با گریه از اونجا خارج شدم

🌸🌸🌸

این پارتم تموم شد

خب بگین ببینم چطور بود؟

خوشتون اومد؟