
من و تو تا ابد p7

برو ادامه
ز زبون مرینت
با آلیا داشتیم همین جوری تو پاساژ قدم می زدیم و مغازه ها رو نگاه میکردیم تا ی چیز مناسب پیدا کنیم
آلیا:مری اون لباس رو نگاه کن بیا بریم تو ببینیم
رفتیم تو مغازه
پشت صندوق ی پسره بود با مو های قهویی روشن و چشمای عسلی بود
خوشگل بود تقریبا
وجدان:به تو چه که خوشگل بود ببند اون چشم های هیزتو ماری
مرینت:سلام ببخشید اون لباش لیمویی که پشت ویترین رو میشه لطف کنید سایز (بووق به شما چه سایزش چنده) رو بیارید
فروشنده:جوون البته
مرینت:
آلیا:چه عجب یکی از توی خل مشنگ خوشش اومد نمی خوای شمارشو بگیری؟؟
مرینت:خفه
آلیا:
فروشنده:بفرمایید خانوم خوشگله
مرینت:ام ام خیلی ممنون
رفتم تو پرو و لباس رو پوشیدم تو آینه به خودم نگاه کردن چه ناناز شدم ولی ...
وجدان:ولی یو زهر حلاحه خوبه دیگه
این وجدان منم بعضی وقت ها راست میگه ها خوبه ولی نداره
لباسم رو در آوردم و لباس اولیم رو پوشیدم و اومدم بیرون
آلیا:خوشت اومد؟؟
مرینت:اوهوم ناناز شدم باهاش ولی...
وجدان:
آلیا:ولی چی؟
مرینت:هیچی خوبه
رفتم سمت صندوق
که یهو
از زبون آدرین
به نرده های پاساژ تکیه داده بود که یهو نینو با مشت زد به بازوم
نینو:فکر کنم مرینت از اون لباس خوشش اومده نمی خوای یه حرکتی بکنی
آدرین:اه چرا
رفتم تو مغازه که دیدم پسره که پشت صندوق یه کاغذ از جیبش در آورد و داد به مرینت
مرینت اول تعجب کرد و دستش رو رد کرد
خیلی عصبی بودم نکنه می خواد بهش شماره بده
رفتم داخل مغازه ولی به چشم یک مشتری تا مرینت و آلیا نفهمن
و رفتم ی گوشه که مثلا دارم به لباس ها نگاه می کنم تا بتونم حرف هاشون رو بشنوم
پسره:بگیر دیگه ناز نکن
مرینت:میگم نمی خوام
پسره:پول لباس رو هم نمی خواد بدی فقط شماره رو بگیر آخه ازت خوشم اومده
با این حرفی که زد یهو خیلی عصبانی شدم و کنترلم رو از دست دادم و رفتم سمت پسره
یهو شماره رو ازش گرفتم و پاره کردم
آدرین:داری چه غلطی می کنی پسره ی عوضی
پسره:به تو چه کله موزی
آدرین:هه بهتر از تو هستم که سر تا پام رنگ عنه
آدرین:یک بار دیگه به این دختر نزدیک شی با من طرفی
پسره:نه بابا مثلا می خوای چه کار کنی
یهو با مشت زدم تو صورت پسره که افتاد رو زمین
مرینت:وای آدرین ولش کن یه اشتباهی کرد حالا تو کوتاه بیا
آدرین:(به مرینت نگاه کرد) آه خیلی خب
آدرین:(به پسره نگاه کرد )فقط به خاطر مرینت
چون مرینت از لباس خوشش اومده بود با عصبانیت از پسره پرسیدم قیمتش چنده پسره هم گفت ۵۰۰ هزار تومن (به دلار خودتون حساب کنید)
کارت رو کشیدم بعد دست مرینت رو گرفتم و با خودم بردم بیرون
...