
منو تو تا ابد پارت های ۳ و ۴

هیچی نمیگم برو ادامه
وجی: الان که گفتی
ای خداا
آدرین به دیوار تکیه داده و به من نگاه می کنه
رفتم سمتش
مرینت:سلام
آدرین:سلام
مرینت:تو صدام کردی؟
آدرین:بله
آدرین:نمی خوام فضولی کنم ولی میلن چه کارت داشت؟
مرینت:وای نمی دونی چی شده؟
بعد پاکت رو به آدرین دادم و وقتی خون یه لبخند گوگولی اومد تو صورتش
آدرین:ای جان داداش ایوان هم رفت قاطی باقالی ها
با این حرفی که زد یه چشم غره از سر شوخی بهش رفتم
آدرین:اه اه نگاه کن خانوم خانوما چقدر زود بهشون بر می خوره
مرینت:باشه تو خوبی
آدرین:خخخخ شوخی کردم بابا به دل نگیر عش...یعنی خوشگل خانوم
آدرین:خب مرسی که خبر دادی بای
و رفت
منم بدو بدو رفتم تا آلیا رو پیدا کنم
_ای بابا کجایی تو دختر
بالاخره تو کتاب خونه پیداش کردم و کارت رو بهش دادم
وقتی خوندن نامه رو تموم کرد گفت
آلیا:خب مبارکشون باشه ولی مشکل اصلی این جاست
مرینت و آلیا باهم:لباس چی بپوشیم
بعد دو تای باهم خندیدیم
آلیا:خب از اون جا که عروسی هفته دیگه هست زیاد وقت نداریم بنابر این فردا که
دانشگاه نداریم با نینو می یایم دنبالت
مرینت:باش ولی نینو بد بخت چه گناهی کرده که باید همه جا دنبالت بیاد
آلیا:من نمی دونم میخواست با من نامزد نکنه
آلیا:شما هم بهتره یکی رو همراهت بیاری
مرینت:خب باش بابام خوبه؟
آلیا:مریییننت!!!
مرینت:😐
آلیا:نه برو به آدرین بگو
مرینت:چی آدرین؟؟!! حالا چرا اون
آلیا:خب چون
بقیه حرف الیا👇
اصلا به تو چه دختره ی فضول برو بگو دیگه چه کار به این کار ها داری
مرینت:باش ولی اول بگو چه خوابی برای من دیدی
آلیا:خواب های قشنگ قشنگ والا برو بگو دیگه
مرینت:باشه
از دید آدرین
تو خیالات رویایی خودم بودم که یهو یکی صدام کرد
مرینت:آدرین
آدرین:جونم
مرینت:😍
آدرین:😁
مرینت:نمی خوام تو زحمت بندازمت ولی میشه فردا با من بیای جایی؟
آدرین:البته چرا که نه فقط کجا؟
مرینت:خب راستش خرید لباس برای عروسی میلن
مرینت:نینو هم قرار بیاد تو هم میای؟
آدرین:باش ولی نه برای این که نینو هم میاد برای این که تو بهم گفتی
مرینت:واقعا میای!! دستت درد نکنه
آدرین:فردا میام دنبالت
مرینت:مرسیییی
بعد یهو مرینت پرید بغلم و منم صبر نکرد و بغلش کردم
و بعدش خداحافظی کرد و رفت
خیلی خوش حال شدم از این که بقلش کردم چون از بقلش ی حس خاص خوبی بهم دست داد
خب راستش من عاشق مرینت بودم و از ته دل می خواستم که فقط مال من باشه
دوستام هم این موضوع رو می دونستم و کمک می کردن
من به آلیا هم گفته بودم چون که بهترین دوست مرینت و کمکی بیشتر می تونست بهم بکنه و می کرد
وقتی تایم دانشگاه تموم شد با بچه ها قرار گذاشتیم که فردا ساعت ۲ بریم
بعد از هم خداحافظی کردیم و هر کدوم راهی خونه شدیم
فردای آن روز