سناریو عاشقانه پارت 9

Delaram Delaram Delaram · 1400/12/12 01:13 · خواندن 5 دقیقه

های گایز پارت 9 رو اوردم امیدوارم لذت ببرید و خوشتوم بیاد❤

سناریو عاشقانه~~

پارت9~

خیابان های نیویورک ~~

از زبان مرینت...
جیغ هام صدای مهیب و ترسناکی تو سکوت و تاریکی شب داشت!
 با تمام قدرت و توان پاهام می دویدم!
 موهای اشفتم که بافت شده بود حالا شل شده بودو وقاب  صورتم شده بود صورتم رو به عقب برگردوندم و این بی حواسیم باعث شد 
با صورت بیافتم زمین و زانوم خراشیده شه به لبهءجدول
 و برای بار هزارم تو این شب کذایی صدای جیغ گوش خراش من بود که دل خودم هم حتی ریش می کرد 
باعجله و تلو خوران از جا پاشدم
 اخم هوا رفت ولی توجه چندانی نکردم   به پشت سرم نگا کردم که دیدم هنوزم دنبالمه بغضی که دیدم رو تار کرده بود رو تو گلوم خفه کردم 
تا بیشتر از این مانع دیدم نباشه
وضعم به خراب ترین شکل ممکن بود و ارزو مرگ داشتم در این لحظه با عجز نالیدم
- لعنتی چی میخوای از جونم!
با اخرین توانم خودمو جلو ماشینی که به اینطرف میومد پرت کردم و
با زانو رو زمین فرود امدم حالا دیگه مردی که دنبالم بود بهم رسیده بود دوتا دستامو تو یه مشتش گرفت و پاهامم داخل اون یکی مشتش اسیر کرد تنها امیدم راننده همون ماشینی بود که ماهرانه ماشین رو جمع کرده بود مگرنه الان به جای اسفالت خیابون این من بودم که زیر تایر های ماشین بودم
دست و پاهامو تکون می دادم و صورتمو به طرف مخالف صورتش  می چرخوندم تا صورت قیافه منحوسش رو نبینم به هر دری می زدم تا بتونم راه نجاتی برای خودم پیدا کنم موهای لختم مثل شلاق تو صورتش میخورد و این قضیه عصبیش کرده بود
 پاهامو ول کرد و با تمام توانی که داشت موهام رو کشید
 و بازم این جیغ گوش خراش من بود که طنین انداز خیابان های نیویورک شده بود !
اشک هام سریز شدو مقاومتم شکست با تمام وجودم زجه می زدم و

در حال
دست و پا زدن بودم تا خودمو از دستش بتونم رها کنم
در انی راننده ماشین پیاده شدو با سرعت نور یقه مرد رو از پشت گرفت و کشید دست و موهام از چنگالش بیرون که امد دستامو به زمین گرفتم تا صورتم خراشیده نشه به سیمان کف خیابون با نفس نفس سعی کردم بزاق دهنم رو قورت بدم 
با ترس و پاهای لرزونم و با کمک جدول پاشدمو تکیم رو به کاپوت ماشین دادم و خالی از هرنوع حسی به جدال بین فرشته نجات و مرگم چشم دوخته بودم 
چند ثانیه بعدش که چند سال طاقت فرسا برای من بود.
 راننده ماشین از جا پاشد و به جسم خونین مرد نگاه کرد تاریکتر از اونی که بودکه بتونم چهرش رو تشخیص بدم ترسی به دلم لونه کرد که نکنه این مرد هم از همون اوباش باشه ولی دیگه رمقی برای فرار برام باقی نمونده بود 
اما به خوبی درخشش چشمای سبزو جادوییش رو داخل تاریکی شب حس می کردم
 در یک حرکت خیلی یهویی و غیر منتظره خیز برداشت سمتم که جیغ خفه ای کشیدم و خودم رو بیشتر به کاپوت ماشین چسبوندم 
موهام کم و بیش داخل صورتم ریخت بودو کلافم کرده بود وقتی جلو امد تازه صورتش رو تو نور زردی که از ماشین می تابید دیدم
دستاشو دو طرفم قرار داد و روم خم شد با دندونای کلید شده. که هر لحظه احتمال شکسته شدنشون رو زیر فشار می دادم گفت:
-اینجا چه غلطی می کنی ؟
چشمای سرخ هردمون گویای خیلی چیزا بود 
چیزایی که جرئت می خواست به لب اوردنش
مچ دستام اسیر دستای تنومندش شد و فشار نسبتا خفیفی داد که برای من مساوی شد با نفسی که دیگه برنگشت و اخی که از دهنم به طور ناخداگاه خارج شد    با حرص بهم زل زده بود. و منتظر جوابی قانع کننده بود
چی داشتم بگم قاعدتا هر چی که می گفتم نقش یک دختر دستو پا چلفتی براش ایفا می شد 

بغضی که به گلوم چنگ می نداخت رو سعی کردم مهار کنم و چشمام رو تو حدقه چرخوندم تا مانع ریختن اشکام روی گونه هام بشم 
 اروم و با صدای گرفته ای گفتم :
_داشتم میومدم خونه ..تو فکر فرو رفتم حواسم نبود چه مقصدی رو دنبال می  کنم ..من ..من بغضم که سعی در مهارش داشتم ترکید و غرور نداشتم رو زیر پاهای مرد رو به روم له کرد 
سریع خودمو تو اغوشش انداختم تا  شاهد اشک های که می ریختم نباشه 
محکم من رو به خودش فشردو گفت 
هیس تموم شد متوجه شدم کافیه!
به پیراهنی که تو چند ثانیه خیس شده بود خیره شدم و اشکامو با کف دستم پاک کردم مچ دستمو گرفت و در شاگرد رو باز کرد بی حرف نشستم !
پشت رل جا گرفت و اونم بدون هیچ حرفه اضافه ای مسیر خونه رو پیش  گرفت سرمو رو شیشه گذاشتم و به خیابان هایی که حالا برام بدترین خاطرات عمرم رو تلاقی می کردن چشم دوختم 
چه خوب بود که به روم نمیاورد گریه هایی که دست خودم نبود رو 
چه خوب بود که دستم نمینداخت 
چه خوب بود که بی حرف و چون چرا همیشه بود! 
چه خوب بود که به قولش همیشه عمل می کرد! 
یادمه بهم قول داد که همیشه کنارم باشه و ازم محافظت کنه! 
و چه خوب بود که به قولش پای بند بود !
خوشحالم 
از اینکه عاشق مردی شده ام
 که بوی مردانگی اش!
غرور زنانم را دیوانه می کند!

پایان پارت 9