💤فقط برای من برقص💤p2

༺รΔⓃ𝕒༻ ༺รΔⓃ𝕒༻ ༺รΔⓃ𝕒༻ · 1400/12/09 12:00 · خواندن 3 دقیقه

پوستر  چطور شد؟؟؟؟

کار یکی از کاربر  های وبه  و خیلی ممنون  ازش 

کاور ندارمممم  یکی درست کنه  یا بگید چ طوری درست کنم  بلد نیستم 😅😅😅

کامنت و لایک یادتون  نره گل های من

معلم  دینی  من همیشه میگه گل های من😂

به نام خدا 

P2 

 

ب سمتم هجوم اورد من خشک شده بودم  نمیتونستم  تکون بخورم  دنبال  ی راه حل بودم  ک توجیح  کنم این اتفاق  رو  اما هیچی ب ذهنم  نمیرسید  یک طرف صورتم  سوخت  اون قدری محکم  زد ک کم مونده بود تعادلم  رو از دست بدم  و ب زمین  بیوفتم...با التماس بهش نگاه کردم  مامان  خواهش میکنم  ب بابا نگو  ....خفه  شو دختره  ی نمک نشناس این ینی  چی تو ی جای قرآن  میری هرزگی  یاد بگیری  ...بطار بابات  بیاد...لرز بدی ب تنم  نشست  قطعا چیزخوبی در  انتظارم  نبود  کاری نمیتونستم  بکنم جز صبر  تا وقتی پدرم بیاد.......

======

اتاق رو بالا پایین میکردم  و انگشتام  و میجویدم صدای زنگ  ک اومد  قلبم  شروع کرد ب تند تند زدن نیم ساعت بود ک بابا اومده بود صدای برادر ۲۵ ساله ام  شنیدم  ک ب سمت اتاق اومد  خودمو بیشتر  جمع کردم  وارد اتاق شد و یکی خابوند تو گوشم....حوا  میدونی چ غلطی  کردی  دختره ی احمق  نگفتی برای بابا حرف در میارن  دختر حاج محمود  میره هرزگی  یاد بگیره....دلمو زدم  ب دریا و داد زدم: نه هرزگی  نیست من دوست دارم برقصم  چرا نمی فهمید...چرا باید ب حرف اینو  اون گوش کنیم  پسر ساکت نموند  اومد تو اتاق محمد برادر ۱۸ ساله ام  ک فقط دو سال  از من بزرگ تر بود  ب سمت بابا رفت و گفت : بابا جان بچگی کرد شما ببخشش  پدرم  عربده  کشید : گوه خورد بچه گی کرد  الان حالیش  میکنم  هفته  بعد با عمت میری مکه  تا یاد بگیری سلیطه شدن چ گناهی داره...کمربندش  رو در اورد  و اومد سمتم  محمد با ناراحتی سری تکون داد  و رفت اما حسین  پوزخندی زد و تو چهار چوب  نظاره  گر شد  با نفرت  بهش نگاه کردم  ک پوزخندش پرنگ تر شد (حوا  دختر داستان  دو برادر داره حسین بزرگست  ومحمد ۱۸ ساله هست  یکم شاید گیج شده باشید سوالی بود تو کامنت ها در خدمتم🤝🏻) زربه های کمربندش روی تنم  می‌شست و سرم داد میکشید و بهم  میگفت هرزه باورم  نمیشد و دخترش  همچین  حرفایی  میزد!!!!مامانم  ب سمتش  رفت و دستشو گرفت  و گفت: حاجی کشتیش ولش کن این بچه لیاقت کتک  هم نداره.........دیگه چیزی نفهمیدم  چشمام  سیاهی رفت  و بیهوش شدم..... 

 

کامنت و لایک فراموش  نشه

بچه ها داستان  خیلی جذابی  هست چون پارت  های اوله  شاید  هیجان نداشته باشه اما در کل رمان  قشنگیه 

کامنت و لایک بدین حتما 

♥️😀