ویبره.....پارت اخر

butterfly⛓️🔪 butterfly⛓️🔪 butterfly⛓️🔪 · 1400/12/02 17:20 · خواندن 1 دقیقه

این ۵ ماه از شهرای دیگه اومدن و شهرمون دوباره اباد شد

من هر روز منتظر هوگو میشستم اونم با دوستاش ولسه خوردن ناهار و عصرانه میومدن خونه من 

هنوز اون وییره رو داشتم 

قرار بود امروز ییان ببرنش 

واسه موزه بود دیگه

داشتم همینجور کا فکر میکردم دراز کشیدم که یه صدایی اومد 

این خونه پاتق ما بود

همه ما اینجا بودیم 

-مرینت خونه ای

صدای اگرست بود

-جناب اگرست اتاق پذیرایی

وقتی اومد متوجه شدم دستش یه شاخه گل هست

.............................

هفته بعد روز عقدمون بود حالا منو ادرین هم یه خونواده ای هستیم که تا ابد باهمیم

 

 

 

 

 

پایان 

خب اینم تموم شد