ویبره

butterfly⛓️🔪 butterfly⛓️🔪 butterfly⛓️🔪 · 1400/11/30 15:31 · خواندن 1 دقیقه

یک نفس عمیق کشیدم و دوباره ادامه دادم

اما وقتی بیدار شدم پشت پا ۳تا بخیه بود

خندید و بلند شد

دستکششو در اورد 

به جای یه دست فلزی یه دست عادی بود 

-به لطف تو من حالا یه دست درست دارم

عصبانی دندونامو کشیدم به هم تفنگو از زمین ورداشتم و بهش شلیک کردم 

یکیش صاف رفت تو مغزش

یه لگد زدم بهش و رفتم سمت بچه ها 

طنابشونو باز کردم 

وقتی آلیا اومد سمتم یه سیلی محکم زدم بهش

-اینو زدم که یادت باشه تو کار ملت دخالت نکنی 

اونم بدون هیچ حرفی یه اصلحه از رو دیوار ورداشت

وقتی ادرینو باز کردم

نگران دووید سمت یه اتاق 

پام به شدت درد نیکرد اما مجبور بودم 

رفتم دنبالش اما با صحنه عجیبی رو به رو شدم 

هوگو اونجا زیر یه دستگاه نمیدونم چی چی داشت نمیدونم چیکار میکرد

 

 

این نیم پارت نمدونم چند بود