پارت اول رمان عشق ناشناخته
سیلام خوبید ؟ ببخشید دیروز پارت ندادم کار داشتم ولی الان دادم
بفرما ادامه ی مطلب
از زبان مرینت
امروز روز اولیه که قراره با لوکا در مورد چیزی به جز موسیقی حرف بزنیم واقعا استرس دارم . خب اون درسته که به حسش نسبت به من اعتراف کرده ولی خب من هنوز نمیدونم دوسش دارم یا نه .
از زبان لوکا
خداکنه مرینت بیاد . خیلی دوست دارم باهاش حرف بزنم خصوصا اگر در مورد احساساتم باشه . میدونم که موسیقی مرینت من نیستم ولی من دوسش دارم و امیدوارم بفهمه . اون موسیقیه زیبایی داره اما خودش ازش مطمعا نیست و بلاتکلیفه از زبون آدرین ای بابا دوباره کاگامیه ( بچه ها شرمنده نگفتم کاگامی هم دوست دختر زورکی آدرینه منظورم اینه که خودش نمی خواد باهاش باشه ولی به خاطر شرکت پدریش مجبوره )
هوف( مثلا نفسه عمیقه)
الو جانم
- الو سلام عشقم خوبی ؟ ( زهرمار و عشقم . بمیری ایشالله کاگامیییییی)
- سلام آره بد نیستم
- چرا صدات گرفته ؟ چیزی شده؟ صدات مثل همیشه نیست چیشده؟
- چون تازه از خواب بیدار شدم و امروز اصلن اعصاب ندارم
- آها . امم پس میخوای بیام پیشت تا بهتر شی؟
- نه نه . اصلا . امم یعنی چیزه نمیخواد خودت رو به زحمت بندازی
- چه زحمتی واسه من که کاری نداره با ماشین میام میبینمت
- وای کاگامی میگم نمیخوام بیای چرا نمیفهمی میای یه چیزی بهت میگم کلاهامون میره تو هم
- 😢😢 چه طور میتونی اینو بگی من دوست دارم حتی اگر بگی برو هم نمیرم ( بله مشخصه 😠😒)
- من باید برم کاری نداری ؟ - کجا هنوز حرفم تموم نشده
- خداحافظ
- واستا ببین.....
و آدرین قبل از اینکه کاگامی چیزی بگه تلفن رو قطع میکنه به نظر من که بهترین کار رو میکنه هوف چقدر حرف میزد خسته شدم . برم همون کافه ی همیشگی شاید حالم بهتر شد
از زبون مرینت وای دارم از استرس می میرم . چیکار کنم ؟
آلیا : وای دختر آروم باش تو که هیچوقت اینجوری نبودی چت شده؟
- آلیا دارم میمیرم از استرس چی کار کنم ؟
- هعی روزگار . آخه مگه لوکا رو تو نمیشناسی که اینجوری میکنی ؟ انگار بار اولشه می خواد باهاش حرف بزنه
- آلیا (اینو با داد گفت) اصلا میفهمی چی میگی ؟ من درسته تا حالا هزار بار با لوکا حرف زدم ولی الان فرق داره
- عه نمی دونستم خودت فهمیدی یا کسی بهت کمک کرده
- 😐ما رو ببین داریم با کی حرف میزنیم
- چیه خب راست میگم دیگه . حالا هم پاشو حاضر شو که الان بیچاره فک میکنه واست مهم نیست بعد بیا جمعش کن پاشو بینم
- باشه بابا رفتم . اینا خوبه ؟
- اووو خانم خانوما خوشتیپ کردن .
- مسخره نکن آلیا خوبه؟
- دختر وقتی میگم خوشتیپ کردی یعنی خوبه دیگه . حالا هم برو ببینم برو سمت کافه بعدشم همه چیز رو برام تعریف کن . خودم باید کارای وبلاگم رو بکنم وعلا از دور نگاهتان میکردم
- خیله خب باشه پس من رفتم
از زبون لوکا وای خدایا نکنه نمیخواد بیاد . اگر نیاد چی ؟ اصلا کاش بهش نمیگفتم دوسش دارم یعنی الان در موردم چی فکر میکنه ؟ خدااااااااااااااااااااااا ( بچم خیلی نگرانه )
از زبان نویسنده
لوکا توی همین افکار بود که یهو در کافه باز شد و مرینت وارد شد و با نگاهش دنبال لوکا میگشت که دیدش و لوکا هم واسش دست تکون داد
از زبان لوکا
س. سلام
- سلام
- خ . خوبی؟
- آره من خوبم . تو خوبی ؟
-آره منم خوبم . چرا دیر اومدی دیگه داشتم فکر میکردم که نمیای
- 😅 ببخشید چون پیاده می اومدم یکم طول کشید
- اوکی
از زبان آدرین
خیله خوب دیگه رسیدم . امیدوارم کسی منو نشناسه . و وارد کافه میشه و هیشکی بهش محل نمیده . میره و روی یه صندلی و میز تک نفره میشینه ( جوری که اگر یکم سرش رو بچرخونه مرینت و لوکا رو میبینه ) سفارشم رو هم دادم حالا فقط بای... صبر کن ببینم اون مرینت نیست ؟آره خود خودشه با ... با لوکا ؟ 😠😠😠😠 این پسره اینجا چیکار میکنه چرا پیش مرینته ؟ اصلا ازش خوشم نمیاد . پسره ی نچسب ( نویسنده جان میشه این پسره رو نیست و نابود کنی ؟/😶 آدرین این تویی خدایی ؟ کی بود میگفت مرینت شی جاست ا فرند ؟ ها ؟ لابد عمه م / ببخشید بابا غلط کردم ولی خب من به عنوان یه دوست نگرانشم آخه لوکا اصلا آدم خوبی نیست / آدرین آگررررست خدایی کسی مهربان تر از لوکا ت دنیا پیدا میشه . خفه شو وعلا خودت رو میکشم / زیپ رو کشیدم / آفرین ) وای خدا تا حالا به خنده های مرینت دقت نکرده بودم . چه زیباست ( میگم این همون آدرین نیست بگید نه . عاشق شده بچم)
خب امیدوارم خوشتون بیاد چون خیلی طولانی دادم پس بی زحمت کامنت یادتون نره
راستی واسه پارت بعد لطفا سه تا لایک سه تا کامنت بدید