ویبره
پارت۶ پارت اخر قسمت ۱
وقتی صورتشو دیدم اصلحه توی دستم شل شد
نفرت جلوی چشممو گرفت
یه لحظه تمام قدرتمو جمع کردمو به سمتش برگشتم و شلیک کردم
اما دستشو از پشتش اورد و راحت گلوله رو گرفت
حالا فهمیدم چرا همیشه دستکش میپوشید
-چطور تونستی فیلیکس
-که اینطور پس اسم معاون فیلیکسه نه
بعد شروع کردم به خندیدن
در حال خندیدن بهش نزدیک شدم
به سمتم شلیک میکرد اما من با هر قدمم بهش جا خالی میدادم
اخرش دندونامو بهش نشون دادم و یه دود زا انداختم رو زمین
همه جا سفید شده زود
فورا ماسکمو کشیدم رو صورتم
میخواستم انتقام خون برادرمو بگیرم برادری که با رفتنش زندگیو از من گرفت
وقتی پیداش کردم از پشت رفتم سمتش
ارنجمو گذاشتم زیر گلوشو تفنگو گذاشتم روی مغز پوچش که فکر اینجارو نکرده بود
شلیک کردم همه جا خون شد اما به مغزش نه به دستش
داشت خون بالا میاورد
ادرین و نینو که تاحالا اینجوری منو تشنه خون ندیده بودن از ترس عقب عقب رفتن
گلوی اون احمقو گرفتمو بلندش کردم
-بهتر بود قبل از کشتن برادرم فکر اینجاشو میکردی ...
یکم مکث کردم
-بهتر بود قبل از مبتلا کردن زن اون این کارو میکردیی
بچه ها این قسمتش تموم شد