عشق طراح من پارت 1

اما اما اما · 1400/11/24 22:51 · خواندن 1 دقیقه

سلام من نویسنده اما همونی پارت های  کوتاه میداد😂 یه رمان جدید نوشتم این پارت اوله ولی پارت هاش بلنده اون رمان قبلی رو هم ادامه میدم خو برین ادامه بخونید و نظر یادتون نره

#عشق.طراح.من🙈💕

#پارت1

از زبان مرینت 

چشمهامو باز کردم امروز روز اول کاریم بود من تو یه شرکت بزرگ کار میکنم البته تازه روز اول کاریمه😂 (وجی: خانم نمیخای خودتو معرفی کنی)وای الان میگم😁

من مرینت دوپنچنگ هستم ۱۸سالمه در پاریس زندگی میکنم وچشم هام ابیه مو هامم ابی من با دوستم یه جا زندگی میکنیم رفتم تو اتاق الیا دیدم نیست رفتم تو اشپزخانه دیدم چه صبحانه ای چیده ولی خودش نبود یه نامه بود خوندم نوشته بود

من رفتم سر کار صبحانتو میخوری میری سر کار مثل بچه ی ادم کار میکنی یه لیوان شیر خوردم بعدم میزو جم کردم و رفتم لباس پوشیدم (عکس میدم)و سوار ماشین خوشگلم شدم (عکس میدم) صدای اهنگ رو زیاد کردم گوشیم زنگ خورد الیا بود برداشتم داشتم باهاش حرف میزدم که خوردم به یه ماشین گوشیو انداختم رو صندلی پیاده شدم به ماشین نگاه کردم بعدم به اونیکه زده به ماشین با داد گفتم چته کوری  

از زبان ادرین بعد قرن ها😂

 

بیدار شدم صبحانه خوردم اماده شدم من ادرین اگراست هستم یه شرکت دارم و ۲۰سالمه نینو رو بیدار کردم اون گف امروز نمیاد شرکت سوار ماشینم شدم داشتم با نینو چت میکردم که خوردم به یه ماشین پیاده شدم دختره داشت سرم داد میزد منم که حوصله نداشتم گفتم خودم زدم خودمم درستش میکنم کارتمو بهش دادم و سوار ماشینم شدم و رفتم سر کار 

از زبان مرینت

...........

کپی ممنوع❤️