ویبره
همون تور که داشتیم میرفتیم
یه لحظه به چیزی مشکوک شدم
-ادرین
-چیه اشتباه اومدیم؟
-نه کاش اشتباه میومدیم
-چی شده
-اگه اون آلیا بود چرا پس موهاش مشکی شده بود و قدش بلند ترو تازه خودت میدونی که آلیا لباس تنگ نمیپوشه دلیلشم واضحه اما اون کسی که اون کاغذو داد لباس تنگ پوشیده بودو هیچ کودوم از علامتاش شبیه دخترا نبود
-چرا به فکر خودم نرسید
-اخه تو توی این مواقع فکر نمیکنی که فقط بلدی منو حرص بدی
از عصبانیت سرخ شده بود
همون طور که داشتیم مسیرمونو عوض میکردیم خوردم به یه نفر با دقت که بهش نگاه کردم دیدم نینو
-اینجا چیکار میکنید ؟
-اومدیم دنبال آلیا
-مگه اون اینجاست
ادرین برگشت و به جای من جواب سوال نینورو داد
-اولندش سلام دومندش اره وقتی فهمید اینجا اومد اینجا
-اخ سلام من تو کل این مدتی که اینجا بودم ندیدمش من همه اتاقای اینجارو گشتم
-اون همین ۴ساعت پیش اومده
-ای خدا بگم چی بشی تورو دنبالم بیاین
.........
۱ساعتی بود دنبال نینو داشتیم میومدیم که وارد اتاق شماره ۱ شدیمو
با چهره ای اشنا رو به رو شدیم
دیگه همینجا نگه داشتم حدس بزنید اون کیه طزف خودیم هست