♥️سه تفنگدار♥️

༺รΔⓃ𝕒༻ ༺รΔⓃ𝕒༻ ༺รΔⓃ𝕒༻ · 1400/10/27 11:56 · خواندن 3 دقیقه

سلام 

کامنت و لایک خیلی کم بود گایز 

و همچنین بازدید ها به خاطر دیر پارت دادنه ؟🥲💔

من که تند تند پارت میدم اخه چراااا

 

برو ادامه داستان  از این به بعد جذاب میشه 

شکست عشقی آدرین 

ازدواج ی که در پیشه و اتفاق های دیگه 

_نه بابا چه مزاحمتی بفرمایید
لوکا: خب راستش اگه میشه آماده بشید بیاین شمال
_ اووم برای چی؟
لوکا: میخوام بیشتر به رزیتا نزدیک بشم
_ اووو اره بهانه ی خوبیه من به بچه ها میگم فقط بهتره ی کاری بکنیم
_ چی کار
_ببین ......

........
دوباره از زبان مرینت
رزیتا اولش مخالفت کرد و گفت وسط
دانشگاه کجا بریم با اینکه خودم هم
موافق بودم اما باید به این سفر میرفتیم
برای همه لازم بود بنابراین مجبورش
با پسرا هماهنگ شده بودیم قرار بود بیان
جلوی در خانه ی ما 
(ثنا: تو این قسمت سه بار نوشتم جلو در مدرسه 😂💔به خدا دیگ مغزم نمی‌کشه )
زنگ در زده شد و این گواهی میداد که بچه
ها اومدن رفتیم سمت در لوکا هم اومده
بود تا باهم بریم سر وضع ش خیلی خوب
بود مثل همیشه خوشتیپ شده بود همگی
سلام دادیم نینو چمدون آلیا و رزیتا رو
برداشت و برد تا بزاره تو ماشین به آدرین
نگاه کردم به حس به نقطه ای نا معلوم زل
زده بود اخه میمرد چمدون منو مثل ی
جنتلمن واقعی برداره بزاره تو ماشین
پوفففف با اینکه سنگین بود برداشتم تا
بذارم تو ماشین که نینو اومد و ازم گرفت
با بذاره تو ماشین  که یهو گفت :
_ عه این چرا پنچره
نگاه همه برگشت سمتش زل زده بود
چرخای ماشین دیدم بعله همش پنچر شده
آلیا: ای بابا حالا کی میخواد اینا رو درست کنه پوففف

رزیتا: الان زنگ میزنم از مکانیک بیان
لوکا خیلی جدی و سرد گفت: وقت میگیره بشینید تو ماشین ما
من : اره اگه راه نیافتیم دیر می‌رسیم
آلیا : باشه پس من میرم تو ماشین نینو
نینو سریع تایید کرد: اره بیا بریم آلیا
با هم دیگه رفتن سمت ماشین نینو
و منو رزیتا به هم نگاه کردیم تردید
داشتم از حرفی که میخوام بزنم با این
حال دلمو زدم به دریا  و گفتم: منم میام ماشین تو آدرین
بودن اینکه منتظر جواب بشم به سمت
ماشین رفتم با دیدن دختری که روی
صندلی جلو خواب بود و کت آدرین روی
شونه های لختش با چشای که از تعجب
گشاد شده بود برگشتم سمت آدرین
با خونسردی گفت: دوست دخترمه اگه میخوای پشت بشین
عصبی بهش نگاه کردم اما برای اینکه رزیتا با لوکا تنها باشه ناچار پشت رو باز کردم و نشستم دوست نداشت باهاش هم کلام بشم بنابراین هندزفری  رو داخل  گوشم گذاشتم به رزیتا نگا کردم که رفت و نشت تو ماشین لوکا خدا رو شکر کردم که تا اینجای تقشه همه چیز خوب پیش رفته
......

آلیا
_اووم خب نینو برای اتفاق اون روز متاسفم
با دست هاش روی فرمون ضرب گرفته بود  یاد دیروز افتادم
(فلش بک همون موقع که از فروشگاه دراومدن )
داد زد: که دکتررر گفت برامم لازمممه اررره؟
خنده ی مضحکی زدم و گفتم : یسس
خواست بیاد سمتم که سریع گار گرفتم اما زورش بیشتر از اینا بود بازوم رو فشار داد و حرصی لب زد : ی بار دیگه بگو
از درد کبود شده بودم چاره ای برام نزاشتی نینو بازوشه چنان گازی گرفتم که دست خودم درد گفت و داد ش به آسمون رفت
( پایان فلش بک )
آروم لب زد: تکرار نشه
منم چیزی نگفتم و به جلو زل زدم کم کم چشمام گرم شد و به خواب رفتم

 

 

لطفا کامت و لایک بدین و اگه دوست ندارین بگین ادامه ندم