♥️سه تفنگدار ♥️

༺รΔⓃ𝕒༻ ༺รΔⓃ𝕒༻ ༺รΔⓃ𝕒༻ · 1400/10/25 12:17 · خواندن 2 دقیقه

♥️سه تفنگدار ♥️

ادامه لطفا 

هانا : واح چقدر بی ادب شدی تو ثنا

نوسنده: امروز نمیتونم جلوی بی ادبی خودمو بگیرم نمد چرا

هانا: خودتون ببخشید دیگ

نویسنده: بل بل )

نینو حواسش نبود بنابراین سریع قایمش

کردن زیر وسایل ها برنشت و گفت : خب

دیگه بریم خرید من تموم شد

باشه ای گفتم و پشت سرش راه افتادم به

صندق رسیدیم دونه دونه وسایل هارو

میزاشت به پوشک که رسید با تعجب

سرشو بالا اورد و بهم زل زد منم خنده ی

مسخره که سر دادم و گفتم : عزیزم دکتر

گفت برات نیازه منم برداشتم اونایی که

اطراف بودن از خنده قرمز شده بودن نینو

عصبی خندید و چیزی نگفت و حساب

کرد و به سمت ماشین رفتیم

 

(هانا: خونت تو شیشه ست آلیا بدو من برات فاتحه میخونم

نویسنده😂😂😂)

.........


 

از زبان مرینت

 

مشغول درس خوندن بودم که گوشیم زنگ خورد و اسم لوکا نمایان شد


 

_بله

_سلام مرینت ببخشید مزاحم شدم میخاستم ی تاری برام انجام  بدی !!!

_ نه بابا بفرمایید چه کاری ؟؟

 

این سه  پارت تموم شد امیدوارم دوست داسته باشید 😄♥️ کامنت و لایک فراموش نشه♥️😄