زندگی
امشب یه پارت دیگه میدم چون خودمم هیجان دارم😁
هر ۱ساعت یه معلم میومد
فیزیک.ریاضی.ادبیات .و ...
خسته شده بودم ادرین پیشم نشسته بود
پشتم الیا و نینو و پشت سرش کلویی و لوکا
موقع اومدن ادرین بهم گفت کی هستن
یه وقت یه قیافه اشنا وارد کلاس شد
مامان بود معلم ریاضی
با دیدنش بلند شدم و صندلی و محکم حل دادم کنار و انداختمش زمین
وقتی نشست یه نگاهی بهم انداخت و با شناختنم بلند شد
- پس که اینطور سابین چنگ
بعد دست زدم و ادامه دادم
-تو عرضه معلم شدنو داری ولی عرضه نگه داشتن یه بچه رو نداری ماما...یادم رفته بود تو لیاقت گفتن این کلمه رو نداری چنگ
الیا محکم اومد سمتم دستمو گرفت اما پسش زدم و از کلاس زدم بیرون
رفتم بیرون نشستم که کل بچه ها ریختن دورم
ادرین اول شروع کرد بعد الیا و بعد نینو و لوکا
-مگه اون مامانته
-چرا اونجوری گفتی
-من کلا تو کلاس نبودم چی شد
-مگه چی شده اونجور شد
-بله اون مامانمه اونجوری گفتم تا بفهمه من دیگه زیر بار دروغاش نمیرم
از اول زندگی مو واسشون ریختم و جمع کردم
وقتی بلند شدم یکی محکم شونه هامو گرفت
-مرینت دوپن تو حق نداری بگی عرضه چیزی و دارم یا ندارم این زندگی منه و هرجور دلم بخواد ادارش میکنم
مامان بود
-پس بچرخ تا بچرخیم
و رفتم سمت کلاس و کیفمو ورداشتم و رفتم یه جای دیگه که خالی از هر ظلمی باشه
...............................
۳ساعت بود که کل کلایا تموم شده بودن و من و ادرین داشتیم تو خیابونا پرسه میزدیم
همه گی خیلی خوب باهم جور شده بودیم اما واقعا خیلی عجیب بود که یه زن نانوا بشه معلم ریاضیات
-فکرتو درگیر نکن ارزش نداره
-میگن از ادمایی که بدت بیاد فقط تو فکرتن اما اگه توی قلبت باشن فقط تو یادتن من حتی اگه بخوام فراموشش کنم فوقش هر هفته ۴یا ۵ بار قراره ببینمش
دوباره سکوت شد یعه کافه این نزدیکیا بود گمونم
-بیا بریم کافه یکم وایسیم بعد دوباره میریم
-اصلا مگه جایی و داریم بریم
-خوابگاه
-کور خوندی اونجا دوجفت کفتر عاشق لونه کردن
- اینم هست
وارد کافه شدیم اولین بار بود با یه پسر میومدم کافه
و حتما اینم که بگن دوستیم زیاده اما حتی کسی نگاهمونم نکردن
-چی میخوری
-نمیدونم یه چیزی بگو بیارن
گوشیم زنگ خورد گوشی که دوست نداشتم اصلا وجود داشته باشه از بس کهنه بود
گارسون اومد و ادرین میخواست سفارشاتو بده
که من جواب دادم
-بله
-کجایید
-چطور
-اخه خوابگاه نبودی
-بیرونم
-کجای بیرون
قطع کردم
اسکل کرده میگم بیرونم یعنی بیرونم دیگه اه
-کی بود
-الیا جلومو نگاه کردم
یه کیک شکلاتی و با هاتچاکلت قیمتارو روی میز نوشته بودن
نگاه کردم و با دیدن قیمتا هر لحظه منتظر بالا اوردن خون بودم
-نگران قیمتش نباش حله
-مطمئنی ایناهمش به تومن هستنا
-بخور میدونم
-من از الان بگم ظرف نمی شورما
-اِگفتم بخور
چه خشن
.......................
ادرین کارتو داد و طرف شاخ دراورد
-چند سالتونه اقا
-چیکار به سن من داری کارتو بکش
-رمزتون
-کارتخوان
(دقیقا این خود منم که فروشنده سعژ داره رمزو از زیر زبونم بکشه بیرون)
از کافه اومدیم بیرون
-گوشیتو بده
-گوشیه من به چه کارت میاد
-لازمش دارم
-حتما اِرلی
گوشمو دادم دستش که با یه حرکت گوشیمو انداخت جلوی یه ماشین که گوشی له شد
-حالا فهمیدم چقداون گوشیو دوست داشتم
-میخرم برات
-چی
-گفتم میخرم برات اونم الان
بعد از ۱۵دقیقه وارد یه فروشگاه الکترونیکی شدیم
-اقا یه موبایل واسه ایشون میخواستم
-دوست دخترتونن
-و ایا شما وکیلین
-خب چه مدلی
..............................
-دوست پسر مافیایی میخواستی حل شد
-کی گفته
-خودت شب داشتی میگفتی
-کی چیو
-شب یادته گفتم دوست داری کی بیاد تو زندگیت گفتی یه مافیا
یادم اومد شب دورو ورای ۴بود داشتیم باهم گیلاس میجویدیم
-اره یادم اومد
-دوست داری الان به الیا و کلویی پز بدی
-حوصله ندارم واگر نه حتما
بی مزه شد نشد بگید چون الان شب ساعت دو .سه دقیقه است
منم گمونم قرصامو نشسته خوردم مزه داستان پرید