♥️سه تفنگدار♥️
بفرمایید ادامه♥️⚘😄
رزیتا
بعد از کلاس همگی باهم به سمت سلف رفتیم تا چیزی بخوریم بعد باهم بریم خونه
گوشه ترین میز رو انتخاب کردیم و نشستیم رو به مرینت گفتم
_تو امروز چت شده چرا از جمع فرار میکنی
مرینت خودشو زد به اون راه
_ من کجا؟
آلیا:مرینت حتی منم فهمیدم
مرینت آهی میکشه قضیه ی کافه رو میگه نگاه های اون پسره که حتی اسمش رو هم نمیدونم و پوزخند هاش
_خب دختر خوب چرا زود تر نگفتیم
آلیا: والا از خداتم باشه ی پسر به اون چیزی نگات کنه
_آلیا
_چیه راس میگم دیگه
مرینت: ولش کنید من زیادی حساس شدم
_اره همین طوره بهش فکر نکن
گوشت آلیا زنگ میخوره نمیدونم شخص پشت خط چی میگه که آلیا نگران میشه سریع از جاش بلند میشه مکالمه رو قطع میکنه و میگه
_وای بچه ببخشید حال خاله ام بد شده باید برم
_باشه عزیزم برو مقراب باش خبرش رو منو مرینت هم بده
آلیا سری تکون میده و میره
مرینت
فکرم عجیب مشغول بود حس میکردم قبلا ی جایی دیدم مطمئنم اشتباه میکنم
مرینت
مرینت
با گیجی نگاهی به رزیتا میکنم : چیه
_حواست کجاست دارم باهات حرف میزنم
_ببخشید رزي حواسم نبود پس آلیا کجاست
_رفت حاله خالش بد شده بود
_آها میگم بریم ؟
_اره پاشو بریم
به سمت ماشین میریم و سوارش میشیم و به سمت خونه حرکت میکنه
خونه ویلایی داریم و تقریبا بزرگه وارد خونه میشیم و بابهت به روبه رو نگاه میکنم
نمیدونم چی کار کنم دستام یخ زده
مغزم قفل کرده رزیتا هم مثل منه
#کردم ریزی
دیگه نمیدم&_&
همممممم کجا بودم؟؟
آهااااااا
اینا اینجا چی کار میکنن سه تا پسر اونم تو خونه ی ما امکان نداره
اون ها هم از دید ما تعجب کردن رزیتا زود تر از همه به خودش میاد
و جیغ فرا بنفشی میکشه و باعث میشه منم به خورم بیاد و سریع گارد بگیرم
اون هم تازه به خودشون اومدن
رزیتا: تکون بخورید زنگ میزنم به پلیس
پسر اولی مو آبی: با خونسردی دستشو تو جیبش میکنه و میگه : واقعا زنگ بزن اون وقت خودتون گیر می افتید چون به طور غیر مجاز وارد خونه ی شخصی ما شدیم
پسر دومی مو قهوه ی:والا جدیدا دخترا چه احمق شدن برا خودشون عزت قاعل نیستن اط دیوار میان تو خانه بعد میگن تکون بخورید زنگ میزنم به پلیس و یک قدم به سمت جلو بر میداره و ادامه میده: بیا اینم یک قدم
میتونم لرزش رزیتا رو حس کنم اما به روی خوش نمیاره و با آرامش ظاهری نگاهی به پسر وسط همون پسری که تو کافه دیدم و امروز هم تو دانشگاه میندازه و میگه
_ شما نمیخوای چیزی بار دخترا بکنی جناب
پسر مو زرد : با لحن خشکی میگه نه اینجا خونه ی خاله ی منه و من برای یه مدت اینجام با اینکه نیازی به توضیح نبود اما خب بهتر بود بگم
نه نه امکان نداره
این غیر ممکنه
بله بله پایان
کامنت و لایک فراموش نشه
ببنید چقدر خوبم با اینکه امکان دارم اما روزی یک پارت رو میدم😄⚘♥️