عشق شکسته s2 p13(دنیای ناشناخته بخش2:پدر،پسر:نور و تاریکی 1)
تو دیوونه ای!
دوستت داشته باشم؟!*
تو زندگیم رو نابود کردی!
میفهمی برای یه دختر بچه چقدر سخته؟
میفهمی اینکه مجبور باشی بخاطر برادرت پا برهنه و با لباسای پاره توی هوایی که اب منجمد بشه راه بری؟
(توضیح: میفهمی من چقدر سختی کشیدم اون فقط بخاطر اعضای خانوادم؟)
اونم تو دنیایی که فقط تو کتابا دیدیش؟!
من از اول هم قرار نبود باهات ازدواج کنم!
(توضیح: از اول هم رابطه ای بین ما نبوده)
این فقط یه قرار داد ساده بین خانواده هامون بود.
قرار بود وارث رو به دنیا بیارم و بعد به دنیای خودم برگردم.
(توضیح: بودن با تو فقط بخشی از کارم بود. و من علاقه ای بهت ندارم.)
به خاطر تو دیگه حتی دوستای سابق ام هم بهم اعتماد ندارن
تو بهم میگی همش به خاطر توئه؟!*
میگی دوستم داری؟! *
اگه واقعا دوستم داری پس چرا منو اینجا اسیر کردی؟!*
اگر واقعا دوستم داشتی چرا زندگیم رو نابود کردی؟!
میگی بهم هدف دادی؟!
تو بهم هیچی ندادی!
تو بهم هیچی جز یه زندگی پر درد و رنج ندادی.
(توضیح: تو هیچ کمکی بهم نکردی و فقط باعث شدی زندگی ام خراب شه)
بیخیالش زندگی من از اول هم خراب بود.
و تو تغییر زیادی توش ایجاد نکردی.
(توضیح: بدون تو هم زندگیم خراب بود و بودن یا نبودنت واسم مهم نبود)
تا زمانی که اون کار رو کردی!
تظاهر نکن!
من میدونم که اون اتیش سوزی همش زیر افراد توئه!
میدونم چیکار کردی!
تو تنها کسایی که واقعا من و برادرم رو دوست داشتن رو ازمون گرفتی.
(توضیح: تو عزیز ترین ادما رو ازمون گرفتی)
چرا باید بهت اعتماد کنم و دوستت داشته باشم؟!*
من ازت متنفرم!!*
میدونم با خوندن این پارت فکر میکنید این شعر راجب ادرینه ولی باید بگم که این شعر کاملا هم راجب ادرین نیست درواقع تنها بخش هایی که جلوش ستاره دارند راجب ادرین هستند و بقیه اش هم راجب یه نفر دیگه است.
ماریا: یه نصیحت دوستانه: بیخودی از الناز متنفر نباشید شاید علت اینکه اون رفتارش با مرینت و اینا خوب نیست اینکه اون قبلا درد زیادی رو کشیده. یا به عبارتی زندگی ای پر از درد و رنج رو تحمل کرده. حالا خود دانید.
من: اسپویل نکن ماریا.
ماریا: این اصلا هم اسپویل کردن نیست این نصیحت کردنه.
من: گونی کشونه.اع گونی کشونه. لا لا لا .(اهنگه رفته تو مغزم در هم نمیاد) گونی کشونهههههههههههههههههههههههههههههههه. لالالالالالاللاالالاااااااااااااااااااااااااااا.
(نویسنده در حین راه رفتن اهنگی را که خودش ساخته را زمزمه میکند)
مرینت: چرا اقای اگراست رو توی صندوق عقب ماشین گذاشتی؟
الناز: والا من تا جایی که یادم میاد حاکماث رو توی صندوق عقب گذاشتم نه گابریل اگراست رو.
آیدا: چیزی یادتون میاد؟
گابریل: بله دیشب داشتم کار میکردم و یهو دیدم یکی یه گونی روم کشید و بعد سیاهی و تکون های ماشین و بعد الان شما بچه هارو.
الناز: والا من دیشب روی حاکماث گونی کشیدم نه شما. شاید من اشتباه کردم یا اینکه شما همون حاکماث باشید. در هر صورت ما دیگه توی قاره ی اروپا نیستیم.
گابریل: شما چه مدرکی از ادعای دومتون دارید؟
الناز: با دوربین دید در شب فیلم اینکه حاکماث توی اتاق کار شما بوده رو گرفتم.* فیلم را نشان میدهد.*
سنا: پس این همه مدت دعوا بین پدر پسر بوده؟
گابریل: کدوم دعوا؟
آدرین: پلک بیا بیرون.*پلگ میاد بیرون*
پلگ: میخوای کممبر بدی؟
گابریل: پسرم من اینکار رو برای خودمون کردم.
الیا : ولی ممکن بود با این کار یعنی ارزو کردن باعث مرگ یکی بشی.
زهره: شما احیانا یه نگاه از نزدیک به زنتون انداختید که شاید مشکلش چیز مهمی نباشه و فقط با یک دکتر رفتن ساده حل بشه؟ یا همین طوری بیخود و بی جهت ملت رو اکوماتیز کردید؟
گابریل: نه ولی الان هم دیره واسه چنین کاری.
کلویی : میشه بالاخره بریم توی دروازه؟(چه عجب یکی یادش بود)
*خب اونا وسایل اضطراری رو ور میدارند و میرن توی دروازه*
الناز: امیر رضا اون کیسه قرمزه رو بده به من اتاق بگیرم.*امیر رضا کیسه ی قرمز را میدهد* ممنون. راستی رئیس اینجا یکی از دوستامه. البته ادمیزاد نیست ها خوناشامه. ولی خوردن خون ادم بصورت زور تو این سرزمین کاملا ممنوع هست.
گابریل: خیالم راحت شد.
ایدا: ولی کسانی هستند که تخلف میکنند.
مرینت: توی اون کیسه چیه؟
الناز: گوشت گوزن با چندتا لباس یه کیسه هم خون اهدایی بیمارستان.* میرن توی مسافر خونه.*کاترین!!!
از زبون کاترین
داشتم کارای هتل رو انجام میدادم که یک صدایی اومد.
.....: کاترین!!!
حتما یکی از مسافراس. من رفتم پایین و با چیزی که دیدم میخکوب شدم.
من:...........ادامه دارد.........
حالا من هی میگم قرار اتفاقات جالبی بیوفته شما هی بگید نععععععععع. ببینید چه شخصیت جدید گوگولی ای اوردم؟
اینم کاترین! نگا چه جیگره!