عشق شکسته پارت 8 فصل 2(سفری پر ماجرا:بخش 4: قبل از سفر)
بله این پارت نه شاید یکی دو پارت دیگه ما اعضای گروه الناز رو هم ببینیم.
الناز: منم واسه خودم یه اکیپ دارم ها😘
بله میدونم. حالا برو تو داستان.
اناز: و چندین ساله که باهاشون توی یه اکیپم😜
باشه فهمیدیم. برو تو داستان.
نینو: میشه یکی جزئیات سفر رو توضیح بده؟
الناز: اومدم!
از شرش راحت شدما! الناز دختر مرموز و عجیبیه ولی به موقعش یکم زیادی دیوونه بازی در میاره.
مرینت: الین تو مطمئنی بلایی سر الناز در نیوردی؟ رفتار الناز عجیب شده.
بیا حتی شادی الناز هم عجیبه. خب مرینت جان الناز تو چند تا پارت بعدی دوستای قدیمیش رو میبینه و واسه همین یکم زیادی هیجان زده است.
******** قابل توجه انهایی که فقط از پست رد میشید: امار بازدید های این پست رو دارم ها! فکر نکنید نمیبینم چند نفر پستم رو میخونند. پس نظر بدید باشه؟!😍😶🙌وگرنه از این ها استفاده میکنم🔪💣👠************************
الناز: خواهش میکنم.
مرینت: خب دیگه بچه ها بریم وسایلمون رو ببندیم
الناز: بریم.
*همه بجز الناز و امیر رضا پدر مادراشونو راضی میکنند*
(خونه ی الناز)
الناز: خب داداشی از اونجایی که مادر و پدرمون اینجا نیستند. باید خودمون از خودمون اجازه بگیریم. خیلی جالبه نه؟
امیر رضا: اره من میرم مشقام رو بنویسم.
الناز: منم میرم بیرون.
(از زبون الناز)
رفتم دوچرخه ام رو با یکم پول و هدفونم برداشتم. پول واسه این برداشتم که اگه یک وقت خواستم خوردنی بگیرم پول داشته باشم.
خب الان تو دوچرخه ام هستم . یکی از اهنگام رو پلی کردم.
( پاد کست ملونای قسمت هفتم )
خودت بگو کیه تو هر شرایطی
فرق میکنه با حرفاش
عزیزم راحت باش
اگه بودم از پیشت با من باش
خودت بگو مگه ممکنه به غیر من یاردمی باشه
درست عین خودت باشه
درست عین خودت باشه
اره تو رو پیدا میکنم
این شهر رو شیدا میکنم
اره غوغا میکنم
تو فقط باش
این حس عشق به همس تا وقتی که باشه نفس
دیگه از چیزی نترس
تو فقط باش
اره تو رو پیدا میکنم
این شهر رو شیدا میکنم
اره غوغا میکنم
تو فقط باش
این حس عشق به همس تا وقتی که باشه نفس
دیگه از چیزی نترس
تو فقط باش
(اهنگ)(ادامه ی متن)
جانم باش نوشدارو بعد مرگ فایده نداره
جانم باش
رو نمایان کن و این شب تابانم باش
جانم باش( بقیه اش رو خودتون تو گوگل سرچ کنید چون اهنگ طولانیه)
الناز: چه اهنگ طولانیه البته تازه این اولشه تو پادکست 4 تا اهنگ داره همه رو هم 55 دقیقه اند. خب دیگه گوشام عرق کردن.* هدفونو در میاره و میزاره تو کیفش*(هدفونش تا میشه)
(از زبون امیر رضا )
الناز گفته میرم بیرون که چیز عادیه منم مشقام رو نوشتم تا الناز میاد لباسام رو بزارم
(از زبون مرینت)
:تا جایی که میدونم این سفر خطرناکیه و خب ما باید بین 7 تا 13 روز اینده موفق بشیم ولی چرا الناز صبر نمیکنه و وقتی تسخیر شدم خنثا نمیکنه.
تیکی: مرینت جان اگه تو اصلا هویت همه رو جز هاکماث نمیدونستی حرفت درست بود اما ممکنه تا 13 روز اینده اون کسی که تسخیر شده هارو کنترل میکنه هویت خودت و بقیه رو بفهمه.
مرینت: حق با توعه تیکی. خب وسایلم روکه جمع کردم برم مسواک کنم فردا باید زود بیدار بشیم.
تیکی : شب بخیر.* مرینت خوابید *هی پلگ. .
پلگ: بله؟
تیکی: میگم من خیلی نگران این جریانم نمیدونم تهش چی میشه.
پلگ:...........ادامه دارد.........
به نظرتون پلگ چی میخواد بگه؟ خودمونیم ها این الناز هم دوچرخه سواری رو دوست داره هم اهنگ گوش دادن رو........
دقت کردید که از وقتی تیر چراغ برق خورده تو سر لایلا ما لایلا رو توی داستانمون نمیبینیم؟ این الناز هم عجب ادم عجیبیه ها!