رمان عشق شکسته پارت 19
مردم میگن ما عجیب غریب ایم
اما ما فقط توی زندگی هامون
کلی رنج و بدبختی کشیدیم.
یه گروه داریم.
یه گروه داریم
که هر وقت به اینه نگاه میکنند
نوجوون های شکسته ای رو میبینند
همه ی کسایی که میشناسن مون فکر میکنند
ما هنوز هم همون بچه های 12 ساله ی شاد و بیخیال هستیم
اما کسی نمیدونه اون بچه ها سالهاس که مردن
قبلا با دنیا هیچ رازی نداشتیم.
اما الان کسی حتی خودمون
از درونمون خبر نداره.
خدایی فاز الناز چیه؟😐
لایک کردن= لایک متقابل
نظر دادن= نظر متقابل
عین روح از پست رد شدن= مرگ حتمی با کفش پاشنه بلند توسط نویسندگان وب.
تبلیغات بی خود= فوش و نفرین از نویسنده ها.
خلاصه نگید نگفتم.
لیدی باگ: اگه اکوماتیز یا سنتی مانستر نیست . پس چیه؟
یوزپلنگ:این یه تسخیر شدست.
لیدی باگ: یه تسخیر شده؟
یوزپلنگ:(حرف لیدی باگ رو نادیده میگیره)فک کردم تونستیم شکستشون بدیم.
مارپیتون: ولی مثل اینکه فقط جابجاشون کردیم.
لیدی باگ: این دیگه کیه؟
یوزپلنگ:این همون ببر وحشی هست فقط چون معجزه گرش داره ارتقا پیدا میکنه مجبوره از معجزه گر مار استفاده کنه.
حاکماث: ما کل برج ایفل رو گشتیم. بالاخره پیداتون کردیم.
لیدی باگ: اینجا چه خبره؟
مایورا: مگه معلوم نیست اومدیم آتش بس کنیم حداقل تا زمانی که این ابر شرور رو شکست بدیم.
یوزپلنگ : من میدونم چطور معجزه گرت رو باید ترمیم کرد.
حاکماث: ایشون کی باشند؟
یوزپلنگ: به شما چه ربطی داره؟
کت نوار : مای لیدی همون طور که گفتی........ (تهدید آمیز میگه)از مای لیدی من دور شید.
یوزپلنگ: (در ذهن) یعنی این دوتا خل ترین ابر قهرمان و ابر شرور های دنیا هستند.(خارج از ذهن) خدایا چه دعوای پدر پسری بشه.اوپس.(باز در ذهن)برم ایران منو میکشن.
فلش بک
: یادت نره چی گفتم. سعی کن هویت شون رو فاش نکنی.
الناز: چشم استاد.
الان
حاکماث: الان چی گفتی؟
یوزپلنگ: هیچی.(شانس اوردم اونو با صدای بلند نگفتم وگرنه لو میرفت)
مارپیتون:(رو به مایورا) ببینم میتونی پرواز کنی؟(مایورا را از بالا ی برج ایفل میندازد)
یوزپلنگ:ای خدا. اون آدمه نه پرنده که پرواز کنه.
مار پیتون: شرمنده خانم پرنده.
یوزپلنگ: میخوای برش گردونی؟
مار پیتون: آره
یوزپلنگ: پس بیارش(و مار پیتون را از برج ایفل پرت میکند.)
همه باهم: یعنی از شما دوتا خل تر تا حالا ندیدیم.
یوز پلنگ:......... ادامه دارد.